آیا امیرالمومنین و حسنین صلوات الله علیهم اجمعین از عثمان دفاع کردند؟
آیا امیرالمومنین و حسنین صلوات الله علیهم اجمعین از عثمان دفاع کردند؟
یکی دیگر از شبهاتی که مخالفین برای اثبات روابط خوب خلفاء بیان میکنند دفاع امیرالمومنین و حسنین علیهم السلام از عثمان در هنگامی که صحابه خانه عثمان را محاصره کرده بودند است، در حالی که این روایت را فقط بلاذری در انساب الاشراف و ابن شبه نمیری در تاریخ المدینة و ابن عبد ربه در العقد الفرید نقل کرده اند و در کتب شیعه اثری از آن نیست و نمی تواند برای شیعیان حجت باشد
اما بررسی این روایت در کتب اهل سنت
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ سُلَیْمَانَ، وَأَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ الرَّمَادِیُّ، قَالا: حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عَمَّارِ بْنِ نُصَیْرٍ، قال: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى بْنِ سُمَیْعٍ الْقُرَشِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی ابْنُ أَبِی ذِئْبٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیِّبِ، قَالَ: أَشْرَفَ عُثْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى النَّاسِ وَهُوَ مَحْصُورٌ فَقَالَ: أَفِیکُمْ عَلِیٌّ؟ قَالُوا: لا. قَالَ: أَفِیکُمْ سَعْدٌ؟ قَالُوا: لا. فَسَکَتَ، ثُمَّ قَالَ: أَلا أَحَدَ یُبَلِّغُ مَاءً؟ فَبَلَغَ ذَلِکَ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَبَعَثَ إِلَیْهِ بِثَلاثِ قِرَبٍ مَمْلُوءَةٍ، فَمَا کَادَتْ تَصِلُ إِلَیْهِ حَتَّى جُرِحَ فِی سَبَبِهَا عِدَّةٌ مِنْ مَوَالِی بَنِی هَاشِمٍ وَمَوَالِی بَنِی أُمَیَّةَ حَتَّى وَصَلَتْ إِلَیْهِ.وَبَلَغَ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ عُثْمَانَ یُرَادُ قَتْلُهُ، فَقَالَ: إِنَّمَا أَرَدْنَا مِنْهُ مَرْوَانَ، فَأَمَّا قَتْلُهُ فَلا، وَقَالَ لِلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ: اذهبا بنفسیکما حتى تقوما على باب دار عثمان فلا تدعا واحدا یصل إلیه. وبعث الزبیر ابنه وبعث طلحة ابنه على کره منه، وبعث عدة من أصحاب محمد أبناءهم یمنعون الناس أَنْ یَدْخُلُوا عَلَى عُثْمَانَ، وَیَسْأَلُونَهُ إِخْرَاجَ مَرْوَانَ، فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ وَرَمَى النَّاسُ فِیهِمْ بِالسِّهَامِ حَتَّى خُضِّبَ الْحَسَنُ بِالدِّمَاءِ عَلَى بَابِهِ، وَأَصَابَ مَرْوَانَ سَهْمٌ وَهُوَ فِی الدَّارِ، وَخُضِّبَ مُحَمَّدُ بْنُ طَلْحَةَ، وَشُجَّ قَنْبَرٌ.وَخَشِیَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ أَنْ یَغْضَبَ بَنُو هَاشِمٍ لِحَالِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَأَخَذَ بِیَدِ رَجُلَیْنِ، وَقَالَ لَهُمَا: إِنْ جَاءَتْ بَنُو هَاشِمٍ فَرَأَوُا الدِّمَاءَ عَلَى وَجْهِ الْحَسَنِ کَشَفُوا النَّاسَ عَنْ عُثْمَانَ، وَبَطَلَ مَا تُرِیدَانِ، وَلَکِنْ مُرَّا بِنَا حَتَّى نَتَسَوَّرَ عَلَیْهِ الدَّارَ، فَنَقْتُلَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَعْلَمَ بِنَا أَحَدٌ.فَتَسَوَّرَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ وَصَاحِبَاهُ مِنْ دَارِ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ حَتَّى دَخَلُوا عَلَى عُثْمَانَ، وَمَا یَعْلَمُ أَحَدٌ مِمَّنْ کَانَ مَعَهُ ؛ لأَنَّ کُلَّ مَنْ کَانَ مَعَهُ کَانَ فَوْقَ الْبُیُوتِ، فَلَمْ یَکُنْ مَعَهُ إِلا امْرَأَتُهُ. فَقَالَ لَهُمَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ: مَکَانَکُمَا حَتَّى أَبْدَأَ بِالدُّخُولِ، فَإِذَا أَنَا خَبَطْتُهُ فَادْخُلا فَتُوجِئَاهُ حَتَّى تَقْتُلاهُفَدَخَلَ مُحَمَّدٌ فَأَخَذَ بِلِحْیَتِهِ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ " أَمَا وَاللَّهِ لَوْ رَآکَ أَبُوکَ لَسَاءَهُ مَکَانُکَ مِنِّی ". فَتَرَاخَتْ یَدُهُ، وَحَمَلَ الرَّجُلانِ عَلَیْهِ فَوَجَآهُ حَتَّى قَتَلاهُ، وَخَرَجُوا هَارِبِینَ مِنْ حَیْثُ دَخَلُوا، وَصَرَخَتِ امْرَأَتُهُ فَلَمْ یُسْمَعْ صُرَاخُهَا لِمَا فِی الدَّارِ مِنَ الْجلَبَةِ، فَصَعَدَتِ امْرَأَتُهُ إِلَى النَّاسِ فَقَالَتْ: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ قُتِلَ. َدَخَلَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَمَنْ کَانَ مَعَهُمَا فَوَجَدُوا عُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ مَذْبُوحًا فَانْکَبُّوا عَلَیْهِ یَبْکُونَ، وَخَرَجُوا، وَدَخَلَ النَّاسُ فَوَجَدُوهُ مَقْتُولا، وَبَلَغَ عَلِیًّا الْخَبَرُ وَطَلْحَةَ وَالزُّبَیْرَ وَسَعْدًا وَمَنْ کَانَ بِالْمَدِینَةِ، فَخَرَجُوا، وَقَدْ ذَهَبَتْ عُقُولُهُمْ لِلْخَبَرِ الَّذِی أَتَاهُمْ، حَتَّى دَخَلُوا عَلَیْهِ فَوَجَدُوهُ مَذْبُوحًا، فَاسْتَرْجَعُوا. وَقَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ لابْنَیْهِ: کَیْفَ قُتِلَ وَأَنْتُمَا عَلَى الْبَابِ؟ وَلَطَمَ الْحَسَنَ وَضَرَبَ الْحُسَیْنَ، وَشَتَمَ مُحَمَّدَ بْنَ طَلْحَةَ، وَلَعَنَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ، وَخَرَجَ وَهُوَ غَضْبَانُ یَرَى أَنَّ طَلْحَةَ أَعَانَ عَلَى مَا کَانَ مِنْ أَمْرِ عُثْمَانَ فَلَقِیَهُ طَلْحَةُ، فَقَالَ: مَا لَکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ ضَرَبْتَ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ؟ فَقَالَ: عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللَّهِ أَلا یَسُوءُنِی ذَلِکَ یُقْتَلُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ، رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ بَدْرِیٌّ لَمْ تَقُمْ عَلَیْهِ بَیِّنَةٌ وَلا حُجَّةٌ ! ! فَقَالَ طَلْحَةُ: لَوْ دَفَعَ إِلَیْنَا مَرْوَانَ لَمْ یُقْتَلْ. فَقَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: لَوْ أَخْرَجَ إِلَیْکُمْ مَرْوَانَ لَقُتِلَ قَبْلَ أَنْ تَثْبُتَ عَلَیْهِ حُکُومَةٌ
از سعید بن مسیب نقل شده است که عثمان در زمانی که محاصره بود، از بلندی خانه با مردم سخن گفت و سؤال کرد: آیا در میان شما علی هست ؟ گفتند: خیر. گفت: آیا در میان شما سعد هست ؟ گفتند: خیر. پس ساکت شد. سپس گفت: آیا در شما کسی نیست که به ما آب برساند؟ این خبر به گوش علی علیه السلام رسید؛ پس سه مشک را که پر از آب بود، فرستاد، آب به عثمان نرسید مگر این که تعدادی از غلامان بنی هاشم و غلامان بنی امیه برای رساندن آن زخمی شدند.
و خبر به علی علیه السلام رسید که آنها قصد کشتن عثمان را دارند؛ پس گفت: ما از او مروان را میخواهیم؛ ولی قصد کشتن او را نداریم، به حسن و حسین علیهما السلام فرمود: بروید و بر در خانه عثمان بإیستید، اجازه ندهید که دست کسی به او برسد. زبیر پسرش را فرستاد، طلحه نیز پسرش را فرستاد ؛ با این که پسر طلحه از این کار ناراحت بود. عدهای اصحاب محمد (صلی الله علیه وآله) نیز فرزندانشان را فرستاند تا اجازه ندهند مردم به خانه عثمان وارد شوند و از او بخواهند که مروان را بیرون کند، محمد بن ابی بکر نظارهگر بود و دید که مردم به سوی آنها تیر اندازی کرند؛ تا جائی که حسن علیه السلام با خونها در درِ خانه رنگین شد، مروان در داخل خانه تیر خورد، محمد بن طلحه از خون رنگین شد، سر قنبر شکست، محمد بن أبیبکر ترسید که بنی هاشم به خاطر وضعیت حسن و حسین (علیهما السلام خشمگین شوند،به همین سبب دست آن دو نفر را گرفت و به آنها گفت:
اگر بنی هاشم بیایند و خون را در صورت حسن علیه السلام ببینند ناراحت شوند؛ جلوی مردم را از رسیدن به عثمان خواهند گرفت و شما به هدفتان نخواهید رسید، پس بیاید با من بروید تا از دیوار بالا برویم و او را بکشیم، بدون این که کسی خبردار شود، پس محمد بن ابی بکر و دو همراهش از دیوار خانه مردی از انصار بالا رفتند و وارد خانه عثمان شدند، هیچ یک از همراهان عثمان نمیدانستند که آنها داخل خانه هستند، زیرا تمام همراهان او بالای بام بودند و تنها همسر عثمان در آن جا بود، محمد بن ابی بکر به دو همراهش گفت: شما سرجایتان بایستید تا اول من وارد شوم، وقتی من او را زیر دست پا گرفتم و کتک زدم، شما وارد شوید و بیایید تا او را بزیند تا کشته شود.
پس محمد بن ابی بکر داخل شد و ریش عثمان را گرفت، عثمان به او گفت: به خدا سوگند اگر پدرت تو را میدید به خاطر این کاری که با من میکنی از غصه میمرد، محمد از او دست کشید، آن دو نفر حمله کردند آن قدر عثمان را زدند تا او را کشتند، و از همان راهی که آمده بودند، در حالی که ترسیده بودند، فرار کردند، همسر عثمان فریاد کشید، اما به خاطر سر و صدایی که در خانه بود، کسی صدای او را نشنید، همسر عثمان پیش مردم رفت و گفت:
امیر المؤمنین کشته شد، پس حسن و حسین علیهما السلام و همراهان آنها وارد شدند و عثمان را ذبح شده دیدند، صورت خود را چرخاندند و برای عثمان گریه کردند و خارج شدند، مردم وارد خانه شدند و عثمان را دیدند که کشته شده. خبر به گوش علی علیه السلام طلحه، زبیر، سعد و سایر مردم مدینه رسید، پس خارج شدند، به صورتی که از شنیدن این خبر عقلشان را از دست داده بودند، وارد خانه عثمان شدند و او را ذبح شده دیدند؛ پس «انا لله وإنا الیه راجعون» گفتند.
علی به دو فرزندش گفت: چگونه کشته شد؛ در حالی که شما جلوی در بودید؟ حسن را سیلی و حسین را کتک زد، محمد بن طلحه را فحش داد و عبد الله بن زبیر را لعنت کرد.
عل علیه السلام از خانه خارج شد در حالی که بسیار عصبانی بود، فکر میکرد که طلحه در کشتن عثمان همکاری کرده است؛ طلحه با آن حضرت روبرو شد و گفت: چه شده تو را ای ابو الحسن که حسن و حسین را کتک زدهاید؟ علی علیه السلام گفت: لعنت خدا بر تو، چرا ناراحت نباشم، در حالی که امیر المؤمنین کشته شده، او یکی از یاران رسول خدا(ص) بود و از حاضران در جنگ بدر بود، بی هیچ دلیل و برهانی او را کشتند. طلحه گفت: اگر مروان را به ما میداد، کشته نمیشد. علی علیه السلام گفت: اگر مروان را به شما تحویل میداد، قبل از این که حکومتش تثبیت و وارد خانهاش شود، کشته میشد
تاریخ المدینة المنورة.ج2 ص301.ط دارالکتب العلمیة
العقد الفرید.ج4 ص273.ط دار احیاء التراث العربی
انساب الاشراف.ج5 ص559.ط دارالفکر
نکته اول ضعف سند روایت:
اشکال اصلی در سند این روایت، در محمد بن عیسی بن سمیع است که توسط تعدادی از علمای اهل سنت تضعیف شده و گفتهاند که او در سند این روایت تدلیس کرده است، روایتی را که از یک فرد ضعیف شنیده، آن را به ابن ابی ذئب نسبت داده تا ضعف روایت را بپوشاند
نمیری بعد از نقل روایت میگوید:
وَهَذَا حَدِیثٌ کَثِیرُ التَّخْلِیطِ، مُنْکَرُ الإِسْنَادِ لا یُعْرَفُ صَاحِبُهُ الَّذِی رَوَاهُ عَنِ ابْنِ أَبِی ذِئْبٍ، وَأَمَّا ابْنُ أَبِی ذِئْبٍ وَمَنْ فَوْقَهُ فَأَقْوِیَاءُ
این حدیثی است که راست یا راست و دروغ قاطی شده است، سند آن غیر قابل پذیرش است، راوی که از آن را از ابی ذئب نقل کرده، شناخته شده نیست، اما ابی ذئب و راویان بالاتر از او قوی هستند
تاریخ المدینة المنورة.ج2 ص301.ط دارالکتب العلمیة
ابراهیم بن محمد طرابلسی، نام محمد بن عیسی بن سمیع، را در زمره مدلسان آورده و تصریح کرده است که او این روایت را ابن ابی ذئب نشنیده، بلکه آن را از شخص دیگری که ضعیف بوده شنیده است:
د س ق محمد بن عیسى بن سمیع ذکر بن حبان ک انه روى حدیث مقتل عثمان عن بن أبی ذئب ولم سمعه منه إنما سمعه عن إسماعیل بن یحیى أحد الضعفاء عنه وکذلک قال صالح بن محمد وغیره
محمد بن عیسی بن سمیع، ابن حبان گفته که او روایت کشتن عثمان را از ابن ابی ذئب نقل کرده، در حالی که روایت را از او نشنیده، بلکه آن را از اسماعیل بن یحیی که یکی از ضعیفان است شنیده است، همین سخن را صالح بن محمد و دیگران نیز گفتهاند
التبیین لأسماء المدلسین.ج1 ص193.ط موسسة الریان
جالب است که بزرگان اهل سنت، تدلیس را برادر دروغ دانستهاند و آن را به شدت مذمت کردهاند:
خطیب بغدادی درباره حکم تدلیس میگوید:
سمعت الشافعی یقول قال شعبة بن الحجاج التدلیس أخو الکذب ... قال ثنا غندر قال سمعت شعبة یقول: التدلیس فی الحدیث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب الی من ان ادلس... سمعت المعافى یقول سمعت شعبة یقول لأن أزنی أحب الی من ادلس... سمعت الحسن بن علی یقول سمعت أبا أسامة یقول خرب الله بیوت المدلسین ما هم عندی الا کذابون
از شافعی شنیدیم که میگفت: شعبة بن حجاج گفت : تدلیس ، برادر دروغ است . غندر میگوید: از شعبه شنیدم که میگوید : تدلیس در حدیث بدتر از زنا است ، اگر من از آسمان سقوط کنم ، برایم بهتر است از این که تدلیس کنم . از شعبه شنیدم که میگفت : اگر من زنا کنم ، برایم بهتر از این است که تدلیس کنم . از ابا اسامه شنیدم که میگفت : خدا خانه مدلیسن را خراب کند، آنها در نزد من دروغگو یانی نیستند
الکفایة فی علم الروایة.ج1 ص355.ط المکتبة العلمیة
بنابراین، محمد بن عیسی بن سمیع، یکی از مدلسین بوده و این روایت را که از یکی از ضعفا شنیده ، به دورغ به ابن أبی ذئب نسبت داده تا ضعف سندی آن را بپوشاند
در نتیجه قضیه آب آوردن امیرالمومنین علیه السلام برای عثمان، دفاع بنی هاشم، امام حسن و امام حسین علیهما السلام از عثمان، زخمی شدن امام حسن در دفاع از عثمان و ... همگی دروغ هستند
اما نکات قابل توجه این روایت:
در این روایت مطالب قابل توجهی آمده است که برخی از آنها اصلا توسط اهل سنت مطرح نمیشود، و برخی دیگر دروغ بودنش از آفتاب هم روشنتر است
از جمله در این روایت آمده است که امیرالمومنین علیه السلام، به محمد بن طلحه فحش داد و عبد الله بن زبیر و همچنین طلحة بن عبید الله را لعن کرد
اگر امیرالمومنین علیه السلام، طلحه و عبد الله بن زبیر را لعن کرده، در حالی که هر دوی آنها از اصحاب هستند، چرا اهل سنت تا این اندازه از این دو نفر پشتیبانی میکنند؟
در این روایت آمده است که امیرالمومنین علیه السلام اعتقاد داشت که طلحه در کشتن عثمان دست داشته و همکاری کرده است
این مسائل، برای اعتقادات اهل سنت هزینه بسیار سنگینی دارد و تمام بافتههای آنان را پنبه کرده و اساس اعتقادات آنها را در باره عدالت همه اصحاب باطل خواهد کرد
آیا طلحهای در کشتن عثمان همکاری کرده، میتواند عادل باشد؟
همچنین در این روایت آمده است که محمد بن ابی بکر در قتل عثمان شرکت داشته و مباشر بوده، در حالی که برخی از اهل سنت ادعا میکنند که او هیچ نقشی نداشته و حتی وقتی از کشته شدن عثمان باخبر میشود، به شدت ناراحت شده و به قاتلان عثمان حمله میکند
در این روایت هیچ اثری از عبد الله بن سبا و معجزات او نیست، در حالی که وهابیها ادعا میکنند نقش اصلی در کشتن عثمان را عبد الله بن سبا بازی میکرده است
حالا برای مطلع شدن از نظر امیرالمومنین علیه السلام راجع به خلفاء به این مطلب مراجعه کنید:
http://modafeemamat.blog.ir/1394/10/21/post56