مدافع امامت

دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام | اثبات حقانیت شیعه | پاسخ به شبهات

مدافع امامت

دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام | اثبات حقانیت شیعه | پاسخ به شبهات

مدافع امامت

نویسنده وبلاگ: شیعه ایرانی

*نشر تحقیقات علماء و محققین در نقد و رد مخالفین

*پاسخ به شبهات مخالفین و نواصب علیه مذهب شیعه امامیه

*نشر عقائد و فضائل اهل بیت علیهم السلام

*برای دسترسی راحت تر به مطالب از قسمت جستجو و طبقه بندی موضوعی استفاده کنید

* جهت مطلع شدن از مطالب جدید و دریافت کلیپ عضو کانال تلگرام "مدافع امامت" شوید

* از ترجمه متون در خواستی معذوریم

*استفاده از مطالب وبلاگ و کانال تلگرام حتی بدون ذکر منبع بلامانع است

*در صورت مشاهده خرابی لینک تصاویر به ما اطلاع دهید

آیا شیعیان در رد اتهام شرابخواری به امیرالمومنین علیه السلام پاسخی دارند؟

 

یکی از نواصب در کشور پاکستان دروغی به عنوان شراب خواری امیرالمومنین علیه السلام مطرح کرده و باعث رنجش شیعیان مظلوم این کشور و مسلمین جهان شده است، البته این تهمت به امیرالمومنین علیه السلام تازگی ندارد، قبل از این ناصبی امام النواصب ابن تیمیه _لعنة الله علیه_ در کتاب منهاج السنة نسبت به امیرالمومنین علیه السلام چنین دهن کجی نموده است، از طریق لینک زیر می توانید متن کامل این توهین را مطالعه بفرمائید:

 

http://modafeemamat.blog.ir/1394/10/12/post8

 

ما ثابت می کنیم که آیه تحریم شراب در شان عمر بن الخطاب نازل شده است،نه امیرالمومنین علیه السلام. به قول معروف این ناصبی دست پیش گرفته تا پس نیفتد، نواصب می خواهند با این تهمت به امیرالمومنین علیه السلام دامان ابوبکر و عمر و معاویه و... را از شراب خوری پاک کنند و به پیروی از بنی امیه به آبروی امیرالمومنین علیه السلام ضربه بزنند


ابن حجر عسقلانی می نویسد:


ثم وجدت عند البزار من وجه آخر عن أنس قال کنت ساقی القوم وکان فی القوم رجل یقال له أبو بکر فلما شرب قال تحیی بالسلامة أم بکر الأبیات فدخل علینا رجل من المسلمین فقال قد نزل تحریم الخمر الحدیث وأبو بکر هذا یقال له ابن شغوب فظن بعضهم أنه أبو بکر الصدیق ولیس کذلک لکن قرینة ذکر عمر تدل على عدم الغلط فی وصف الصدیق فحصلنا تسمیة عشرة


سپس به گونه ای دیگر گزارشی از طریق بزار خواندم که انس گفته است که من در آن روز ساقی گروه شراب خوار بودم و در میان شراب خواران مردی بود که او را ابوبکر می گفتند و چون شراب را سرکشید این شعر را خواند که: " مادر بکر را به تندرستی درود فرست ... "  در این هنگام مردی از مسلمانان وارد شد و گفت: مگر نمی‌دانید که فرمان حرمت شراب خواری نازل شده است. منظور از ابوبکر در روایت، ابوبکر بن شغوب است. البته برخی خیال کرده‌اند که این شخص همان ابوبکر صدیق است، ولی چنین نیست. اما از آن جایی که نام عمر بن الخطاب هم در لیست شراب خواران وجود دارد، این مطلب را می رساند که این ابوبکر، همان ابوبکر صدیق است و خطائی در این نقل روی نداده است. از آن چه گذشت، می‌توانیم نام این ده نفر را مشخص نماییم


فتح الباری شرح صحیح البخاری.ج10 ص38.ط دار المعرفة

 

آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است

 

عالم نامدار اهل سنت زمخشری در ربیع الابرار می نویسد:

 

أنزل الله تعالی فی الخمر ثلاث آیات، أولها یسألونک عن الخمر والمیسر، فکان المسلمون بین شارب وتارک ، إلی أن شرب رجل ودخل فی الصلاة فهجر ، فنزلت : یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سکاری ، فشربها من شرب من المسلمین ، حتی شربها عمر فأخذ لحی بعیر فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ، ثم قعد ینوح علی قتلی بدر بشعر الأسود بن عبد یغوث.وکائن بالقلیب قلیب بدر ... فبلغ ذلک رسول الله صلی الله علیه وسلم ، فخرج مغضباً یجر رداءه ، فرفع شیئاً کان فی یده لیضربه ، فقال : أعوذ بالله من غضب الله ورسوله . فأنزل الله تعالی : إنما یرید الشیطان ، إلی قوله : فهل أنتم منتهون . فقال عمر : انتهینا

 

خداوند متعال در مورد شراب سه آیه نازل کرد. اولین آن : "از تو در مورد شراب و قمار سوال می پرسند"، پس عده ای از مسلمانان شراب خورده و عده ای آن را ترک کردند، تا زمانی که شخصی از ایشان شراب خورد و به نماز ایستاد و هذیان گفت، پس آیه نازل شد که :" ای کسانیکه ایمان آورده اید، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید" باز عده ای از مسلمانان از آن خوردند، تا این که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتری را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شکست و نشست برای کشته شدگان بدر ( از کفار) با شعر اسود بن عبد یغوث مرثیه خواند که: کسانیکه در آن چاه بودند، چاه بدر...!!! خبر به رسول خدا(ص) رسید، آن حضرت با عصبانیت در حالی که ردای خود را بر روی زمین می کشیدند، بیرون آمده و چیزی را از روی زمین برداشته و در دست گرفتند تا ( با آن ) عمر را بزنند. عمر گفت: پناه می برم به خدا از غضب خدا و رسولش، سپس خداوند آیه نازل فرمود که :" به درستی که شیطان می خواهد ..." تا آنجا که فرموده است " آیا شما دست بر می دارید ( از شراب خوردن) ؟" پس عمر گفت: دست برداشتیم

 

ربیع الابرار و نصوص الاخیار.ج4 ص33.ط موسسة الاعلمی للمطبوعات

 

ابو حامد غزالی نیز در مکاشفة القلوب باب 91 ص459 می نویسد:

 

فکان فی المسلمین شارب و تارک ، الی ان شرب رجل فدخل فی الصلاة فهجر ، فنزل قوله تعالی : «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَی... » الآیه (النساء / 43) فشربها من شربها من المسلمین ، و ترکها من ترکها، حتی شربها عمر رضی الله عنه فأخذ بلحی بعیر و شج بها رأس عبدالرحمن بن عوف ثم قعد ینوح علی قتلی البدر . فبلغ ذلک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرج مغضبا یجر رداءه ، فرفع شیئا کان فی یده فضربه به ، فقال : اعوذ بالله من غضبه، و غضب رسوله، فأنزل الله تعالی: ِ«انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ» (المائده، 91) الآیة، فقال عمر رضی الله عنه: انتهینا انتهینا

 

عده ای از مسلمانان شراب می خوردند و عده ای نمی خوردند، تا اینکه یکی از ایشان شراب خورده و در نماز کلمات نا مناسب گفت، پس آیه نازل شدکه: لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ ...اما باز عده ای از مسلمانان از آن خورده و عده ای آن را ترک می کردند، تا اینکه عمر رضی الله عنه از آن خورده و استخوان ران شتری را گرفته و با آن سر عبد الرحمن بن عوف را شکافت و سپس نشسته و بر کشتگان بدر (از کفار) گریست!!! پس خبر به رسول خدا(ص) رسیده و ایشان با عصبانیت در حالیکه ردای خویش را می کشیدند (حتی صبر نکردند تا آن را درست بپوشند) بیرون آمده و چیزی را که در دست داشتند بالا برده با همان عمر را زدند، پس عمر گفت: پناه می برم به خدا از عصبانیت خدا و رسولش، پس آیه نازل شد که : انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ ... پس عمر گفت : (از نوشیدن شراب) دست برداشتیم

 

شراب خوری عمر بن الخطاب در زمان خلافتش

 

البته آنجایی که عمر به پیامبر(ص) گفت (انتهینا= دست برداشتیم) را زیاد جدی نگیرید، چرا که مالک بن انس امام مالکی ها در کتاب الموطاء که به اعتقاد بسیاری از علمای اهل سنت هم ردیف با صحاح سته به حساب می آید می نویسد:

 

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ : أَنَّ أَسْلَمَ مَوْلَی عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَخْبَرَهُ، أَنَّهُ زَارَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَیَّاشٍ الْمَخْزُومِیَّ, فَرَأَی عِنْدَهُ نَبِیذاً وَهُوَ بِطَرِیقِ مَکَّةَ، فَقَالَ لَهُ : أَسْلَمُ إِنَّ هَذَا الشَّرَابَ یُحِبُّهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَحَمَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَیَّاشٍ قَدَحاً عَظِیماً، فَجَاءَ بِهِ إِلَی عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَوَضَعَهُ فِی یَدَیْهِ، فَقَرَّبَهُ عُمَرُ إِلَی فِیهِ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ عُمَرُ : إِنَّ هَذَا لَشَرَابٌ طَیِّبٌ، فَشَرِبَ مِنْهُ

 

از عبد الرحمن بن قاسم ( نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبد الله بن عیاش مخزومی را دید، در حالی که او در راه مکه بود، در نزد وی نبیذ دید !!! پس اسلم به او گفت : این نوشیدنی است که عمر آن را دوست می دارد عبد الله بن عیاش ظرف بزرگی پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوی او گذاشت، پس عمر آن را به دهان خود نزدیک کرد، سپس سرش را بلند کرد و گفت: این شرابی نیکو است، پس از آن نوشید

 

الاستذکار(ابن عبدالبر).ج8 ص247.ط دار الکتب العلمیة

الموطاء.ج2 ص894.ط دار احیاء التراث العربی

 

شخصی از مشک عمر شراب نوشید و مست شد

 

ابن ابی شیبه استاد بخاری در المصنف می نویسد:

 

حدثنا أبو بکر قال حدثنا ابن مسهر عن الشیبانی عن حسان بن مخارق قال : بلغنی أن عمر بن الخطاب سائر رجلا فی سفر وکان صائما ، فلما أفطر أهوی إلی قربة لعمر معلقة فیها نبیذ قد خضخضها البعیر ، فشرب منها فسکر ، فضربه عمر الحد ، فقال له : إنما شربت من قربتک ، فقال له عمر : إنما جلدناک لسکرک

 

عمر در راه سفر با مردی روزه دار همراه بود، وقتی که افطار نمود مشک عمر را که در آن شراب بوده و عمر آن را به شترش آویزان نموده بود و شتر نیز آن را تکان داده بود، برداشت و از آن نوشید و مست شد، عمر او را حد زد !!! آن شخص به عمر گفت: من از مشک تو نوشیدم!!! عمر در پاسخ گفت: ما تو را به خاطر مستی حد زدیم (نه به خاطر نوشیدن شراب)

 

المصنف.ج5 ص502.ط مکتبة الرشد

 

ابن عبد ربه نیز می نویسد:

 

وقال الشعبی: شرب أعرابی من إداوة عمر، فانتشی، فحده عمر. وإنما حده للسکر لا للشراب

 

شعبی گفته است که بیابانگردی از مشک عمر نوشید و مست شد !!! عمر نیز او را حد زد !!! و تنها او را به خاطر مست شدن حد زد و نه به خاطر شراب خوردن!!!

 

العقد الفرید.ج8 ص80.ط دار الکتب العلمیة

 

حتما خود عمر مست نمیشده!!!

 

عمر شراب را با دردی آن سر می کشید

 

همانطور که در اشعار فارسی و عربی مشهور است وقتی شخصی دائم الخمر باشد، دیگر برای وی نوشیدن تفاله شراب و دُردی (عکر) آسان شده و به اصطلاح به وی دردی کش گفته می شود، در روایات اهل سنت آمده است که عمر نیز از دردی کشان بوده است:

 

دارقطنی در سنن خویش می نویسد:

 

حدثنا بن مبشر نا أحمد بن سنان نا عبد الرحمن بن مهدی نا عبد الله بن عمر عن زید بن أسلم عن أبیه قال کنت أنبذ النبیذ لعمر بالغداة ویشربه عشیة وأنبذ له عشیة ویشربه غدوة ولا یجعل فیه عکرا

 

زید بن اسلم از پدرش (غلام عمر) روایت می کند که گفت: من برای عمر صبحگاه شرابی آماده می کردم و او شب آن را می نوشید و شب هنگام برای او شراب آماده می کردم و او صبح آن را می نوشید و حتی در آن دُردی را هم باقی نمی گذاشت

 

سنن الدارقطنی.ج5 ص468.ط موسسة الرسالة

 

عمر نبیذ را به خاطر هضم غذا دوست داشت

 

بیهقی در سنن خود می نویسد:

 

وأما الروایة فیه عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه فأخبرنا أبو عبدالله الحافظ ثنا أبوالعباس محمد یعقوب ثنا الحسن بن مکرم ثنا أبوالنضر ثنا أبوخیثمة ثنا أبوإسحاق عن عمرو بن میمون قال قال عمر رضی الله عنه إنا لنشرب من النبیذ نبیذاً یقطع لحوم الإبل فی بطوننا من أن تؤذینا

 

عمر می گفت: ما از این نبیذ (شراب) می نوشیم تا گوشت شتر را که در شکم ما است هضم نماید،که اذیت نشویم

 

سنن الکبری.ج8 ص519.ط دار الکتب العلمیة

 

کاسانی حنفی نیز می نویسد:

 

وأما الآثار فمنها ما روی عن سیدنا عمر رضی الله عنه أنه کان یشرب النبیذ الشدید ویقول إنا لننحر الجزور وإن العنق منها لآل عمر ولا یقطعه إلا النبیذ الشدید

 

روایت شده است که سرور ما عمر رضی الله عنه نبیذ (شراب) غلیظ می نوشید و می گفت  ما شتران را قربانی می کنیم و گوشت گردن آن به خاندان عمر می رسد و چیزی آن را جز نبیذ غلیظ هضم نمی نماید

 

بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع.ج5 ص116.ط دار الکتب العلمیة

 

متقی هندی نیز در کنز العمال آورده است:

 

عن عمر قال : اشربوا هذا النبیذ فی هذه الأسقیة فإنه یقیم الصلب ویهضم ما فی البطن وإنه لم یغلبکم ما وجدتم الماء

 

از عمر روایت شده است که گفت: نبیذ را در این پیمانه ها بنوشید، زیرا پشت را محکم داشته و آن چه را در شکم است هضم می نماید، و تا زمانی که آب برای نوشیدن همراه داشته باشید (و به همراه آن بنوشید) شما را مست نمی کند

 

کنز العمال.ج5 ص522.ط موسسة الرسالة

 

عمر در زمان خلافت شراب را با آب رقیق کرده و آن را می نوشید

 

در کتاب جامع المسانید ابی حنیفة روایت جالبی نقل شده است:

 

عن حماد عن إبراهیم عن عمر بن الخطاب ، أتی بأعرابی قد سکر فطلب له عذر فلما أعیاه قال : احبسوه فإن صحی فاجلدوه ، ودعا عمر بفضله ودعا بماء فصبه علیه فکسره ثم شرب وسقی أصحابه ، ثم قال : هکذا فاکسروه بالماء إذا غلبکم شیطانه ، قال : وکان یحب الشراب الشدید

 

بیابانگردی را که مست شده بود به نزد عمر آوردند، عده ای برای او طلب بخشش کردند، اما وقتی پذیرفته نشد، عمر گفت: او را زندانی کنید تا زمانی که به خود آید و سپس او را شلاق بزنید. سپس خود عمر آبی طلبیده بر روی همان شراب ریخته و آن را رقیق کرده و نوشید و به دیگران نیز نوشانید. سپس گفت: اگر شیطان شراب بر شما غالب شد، این چنین آن را با آب رقیق سازید !!! عمر شراب غلیظ را دوست داشت

 

جامع المسانید ابی حنیفة.ج2 ص192.ط دار الکتب العلمیة

 

سرخسی فقیه مشهور حنفی نیز در کتاب المبسوط می نویسد:

 

وقد بینا أن المسکر ما یتعقبه السکر وهو الکأس الأخیر وعن إبراهیم رحمه الله قال أتی عمر رضی الله عنه بأعرابی سکران معه إداوة من نبیذ مثلث فأراد عمر رضی الله عنه أن یجعل له مخرجاً فما أعیاه إلا ذهاب عقله فأمر به فحبس حتی صحا ثم ضربه الحد ودعا بإداوته وبها نبیذ فذاقه فقال أوه هذا فعل به هذا الفعل فصب منها فی إناء ثم صب علیه الماء فشرب وسقی أصحابه وقال إذا رابکم شرابکم فاکسروه بالماء

 

و ما بیان کردیم که مسکر آن چیزی است که با نوشیدن آن شخص مست شود. یعنی آخرین پیمانه (پس تا قبل از آن مسکر نیست و حرام نیست!!!) و از ابراهیم روایت شده است که گفت: بیابانگردی مست را به نزد عمر آورده و همراه با او مشکی از نبیذ غلیظ شده بود، پس عمر خواست که برای او راهکاری قرار دهد، هیچ راهی به ذهن او نرسید مگر اینکه او اکنون عقل ندارد، پس دستور داد تا او را زندانی کرده تا زمانی که هوشش سر جای خود باز گردد و سپس او را حد زد، و سپس مشک او را طلبیده در حالی که در آن نبیذ بود، پس از آن چشید و گفت: وای !! این با او چنین کرده است !!! پس مقداری از آن را در ظرفی ریخته و بر روی آن آب ریخت و از آن نوشید و به یارانش نیز نوشانید و گفت: اگر مایل به این شراب شدید، مستی آن را با آب از بین ببرید

 

المبسوط.ج24 ص11.ط دار المعرفة

 

وی همچنین می گوید:

 

وعن عمر ( رض ) أنه أتی بنبیذ الزبیب فدعا بماء وصبه علیه وشرب ، وقال : أن لنبیذ زبیب الطائف غراما

 

از عمر روایت شده است که برای او نبیذی آوردند، پس آبی آورده و بر روی آن ریخت و از آن نوشید و سپس گفت: شراب کشمش طائف ارزشمند است

 

المبسوط.ج24 ص8.ط دار المعرفة

 

شراب خواری عمر در حال احتضار

 

جالب است بدانید که عمر بن الخطاب تا آخرین لحظات زندگی خویش دست از شراب خوردن بر نمی داشت، تا جایی که در هنگام مرگ در خواست کرد که برایش شراب بیاورند، ابن سعد از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر و مشهور الطبقات الکبری می نویسد:

 

عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال أسقونی نبیذا وکان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم

 

از عبد الله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب چاقو خورد، مردم به او گفتند: ای امیر مومنان، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است)  پس گفت: به من نبیذ دهید !!! و نبیذ از دوستداشتنی ترین نوشیدنی ها در نزد وی بود  عبد الله گفت  نبیذ از زخم وی همراه با لخته های خون خارج شد

 

الطبقات الکبری.ج3 ص270.ط دار الکتب العلمیة

تاریخ دمشق لابن عساکر.ج44 ص430.ط دار الفکر

السنن الکبری ، البیهقی ، ج 3 ، ص 113 و فتح الباری ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 52  و المصنف، ابن ابی شیبة الکوفی، ج 5 ، ص 488 و الاستیعاب، ابن عبد البر، ج 3 ، ص 1154 و ده ها مصدر دیگر از مصادر معتبر اهل سنت

 

معنای نبیذ در کتب اهل سنت

 

زبیدی در تاج العروس می نویسد:

 

وإنما سمی نبیذا لأن الذی یتخذه یأخذ تمرا أو زبیبا فینبذه فی وعاء أو سقاء علیه الماء ویترکه حتی یفور [ ویهدر ] فیصیر مسکرا

 

به آن نبیذ گفته می شود، زیرا کسی که آن را درست می کند خرما و کشمش را گرفته و آن ها را در ظرف یا مَشکی ریخته و سپس بر روی آن آب می ریزد. و آن را می گذارد تا (خود به خود) جوشیده و سر برود، که در این صورت مست کننده می شود

 

تاج العروس.ج9 ص481.ط دار الهدایة

 

نووی شارح صحیح مسلم نیز می نویسد:

 

واما الخمر فهی نجسة لقوله عز وجل ( إنما الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان ) ولأنه یحرم تناوله من غیر ضرر فکان نجسا کالدم واما النبیذ فهو نجس لأنه شراب فیه شدة مطربة فکان نجسا کالخمر

 

اما شراب نجس است، زیرا خداوند عز و جل فرموده است : " شراب و قمار و بت ها وتیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند" و نیز به این علت که نوشیدن آن اگر  ترک آن ضرر نداشته باشد ، حرام است، پس مانند خون نجس است ، و اما نبیذ ، پس آن نیز نجس است، زیرا شرابی است که غلیظ شده و به طرب می آورد، از این رو ، مانند شراب نجس است

 

المجموع شرح المهذب.ج2 ص563.ط دار الفکر

 

معاویه شراب خورده و آن را میهمانان تعارف می کند

 

احمد بن حنبل در مسند خود می نویسد:

 

دَخَلْتُ أَنَا وَأَبِی عَلَی مُعَاوِیَةَ فَأَجْلَسَنَا عَلَی الْفُرُشِ ثُمَّ أُتِینَا بِالطَّعَامِ فَأَکَلْنَا ثُمَّ أُتِینَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِیَةُ ثُمَّ نَاوَلَ أَبِی ثُمَّ قَالَ مَا شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ

 

روزی با پدرم بریده بر معاویه وارد شدیم از ما احترام کرده و طعام آوردند و تناول کردیم سپس مشروب آورد و خودش نوشید و به پدرم تعارف کرد. پدرم گفت: از روزی که پیامبر(ص) آنرا حرام کرده من به آن لب نزدم

 

مسند احمد بن حنبل.ج38 ص26.ط موسسة الرسالة

 

شعیب الارنووط محقق مسند احمد بن حنبل روایت را قوی می داند همچنین هیثمی نیز در مجمع الزوائد می نویسد:

 

رواه أحمد ورجاله رجال الصحیح

 

مجمع الزوائد و منبع الفوائد.ج5 ص42.ط مکتبة القدسی

 

معاویه و تجارت شراب

 

ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق مینویسد:


عن محمد بن کعب القرظی قال غزا عبدالرحمن بن سهل الأنصاری فی زمان عثمان ومعاویة امیر علی الشام فمرت به روایا خمر تحمل فقال الیها عبدالرحمن برمحه فبقر کل راویة منها فناوشه غلمانه حتی بلغ شأنه معاویة فقال دعوه فإنه شیخ قد ذهب عقله فقال کذب والله ما ذهب عقلی ولکن رسول الله صلی الله علیه وسلم نهانا ان ندخل بطوننا وأسقیتنا واحلف بالله لئن انا بقیت حتی أری فی معاویة ما سمعت من رسول الله صلی الله علیه وسلم لأبقرن بطنه أو لأموتن دونه

 

عبد الرحمن بن سهل انصاری (از صحابه جلیل القدر) در زمان عثمان به جنگ رفت در حالیکه معاویه امیر بر شام بود، کاروان شتری از کنار او گذشت که بار شراب حمل می کرد، پس وی با نیزه خویش بر آن هجوم برده و تمام مشک ها را درید. شتربانان او را گرفتند، خبر به معاویه رسید و گفت: او را رها کنید، او پیرمردی است که دیوانه شده است. وی پاسخ داد: قسم به خدا که معاویه دروغ گفته است. من دیوانه نشده ام ولی از رسول خدا(ص) شنیدم که ما را از نوشیدن شراب و حتی ریختن آن در ظرف هایمان نهی نمود،  و قسم به خدا اگر زنده بمانم که معاویه را ببینم که کلام رسول خدا(ص) در مورد او محقق شده است ( اگر معاویه را بر منبر من در مدینه دیدید او را بکشید) یا شکم او را خواهم درید و یا در این راه کشته خواهم شد

 

تاریخ مدینه دمشق.ج34 ص420.ط دار الفکر

 

بررسی اتهام اهل سنت به امیرالمومنین علیه السلام

 

حال بعد از جواب نقضی و اثبات این مطلب که آیات شراب در حق عمر نازل شده است، به سراغ روایاتی می رویم که اهل سنت با تکیه بر آن ها به امیر المومنین علیه السلام تهمت زده اند. ما ابتدا نظر علمای اهل سنت را در رد آن می آوریم و بعد سند این روایات را بررسی خواهیم کرد

 

شوکانی در این باره می نویسد:

 

وفی إسناده عطاء بن السائب لا یعرف إلا من حدیثه ، وقد قال یحیی بن معین لا یحتج بحدیثه

 

در سند این روایت عطاء بن سائب است و این روایت را غیر او نقل نکرده است، یحیی بن معین در مورد او گفته است که: نمی توان به روایت او استناد کرد

 

نیل الاوطار.ج8 ص196.ط دار الحدیث

 

حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت میگوید:

 

وفی هذا الحدیث فائدة کثیرة وهی ان الخوارج تنسب هذا السکر وهذه القراءة إلی أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب دون غیره وقد برأه الله منها فإنه راوی هذا الحدیث

 

در این روایت نکته مهمی وجود دارد و آن این است که خوارج این مستی و این اشتباه خواندن نماز را به امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام نسبت داده اند، نه به غیر او، اما خداوند او را از این تهمت مبری کرده است، به درستی که خود او راوی این روایت است (و معقول نیست که امیرالمومنین علیه السلام، گناهی را که - به گفته ایشان، انجام داده است برای دیگران نقل کند)

 

المستدرک علی الصحیحین.ج2 ص336.ط دار الکتب العلمیة

 

بررسی روایات اتهام به امیرالمومنین علیه السلام

 

در این باره در صحاح سته اهل سنت دو روایت نقل شده است، یکی روایت ترمذی و دیگری روایت ابی داود. ما هر دو روایت را از نظر سندی بررسی خواهیم کرد

 

ترمزی در سننش می نویسد:

 

حَدَّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَیْدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الرَّازِیِّ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ صَنَعَ لَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ طَعَامًا فَدَعَانَا وَسَقَانَا مِنَ الْخَمْرِ فَأَخَذَتِ الْخَمْرُ مِنَّا وَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَقَدَّمُونِی فَقَرَأْتُ (قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ) لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَنَحْنُ نَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ. قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَی حَتَّی تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ )

 

از علی بن ابی طالب نقل شده است که گفت: عبد الرحمن بن عوف برای ما غذایی درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد، وقتی شراب نوشیدیم وقت نماز شد، عبد الرحمن من را مقدم کرده و من در نماز سوره کافرون را اینگونه خواندم « لا اعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون » پس خداوند این آیه را نازل نمود که: "ای کسانی که ایمان آورده اید! مبادا در حال مستی به سراغ نماز روید، تا زمانی که بدانید چه می گویید"

 

سنن الترمزی.ج5 ص238.ط شرکة مکتبة ومطبعة مصطفى البابی الحلبی

 

ابی داود نیز می نویسد:

 

حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا یَحْیَی عَنْ سُفْیَانَ حَدَّثَنَا عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ دَعَاهُ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ فَسَقَاهُمَا قَبْلَ أَنْ تُحَرَّمَ الْخَمْرُ فَأَمَّهُمْ عَلِیٌّ فِی الْمَغْرِبِ فَقَرَأَ (قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ) فَخَلَطَ فِیهَا فَنَزَلَتْ (لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَی حَتَّی تَعْلَمُوا مَا تَقُولُون)

 

از علی روایت شده است که شخصی از انصار، او و عبد الرحمن بن عوف را دعوت نموده و به آن دو - قبل از نزول حرمت شراب - شراب نوشانید، علی در نماز مغرب امام ایشان شده و سوره کافرون را اشتباه خواند، پس آیه نازل شد که  لا تقربوا الصلاة...

 

سنن ابی داود.ج3 ص325.ط مکتبة العصریة

 

بررسی دلالی روایت

 

ابی عبدالرحمن سلمی یکی از دشمنان امیرالمومنین علیه السلام

 

ناقل قصه از امیرالمومنین علیه السلام، در هر دو روایت، ابی عبد الرحمن السلمی است که وی از دشمنان امام امیرالمومنین علیه السلام بوده است. وی از کسانی است که در لشکر امیرالمومنین علیه السلام بود، اما به اقرار خویش در باطن با حضرت دشمنی داشت:

 

طبری در کتاب "المنتخب من ذیل المذیل" از خود او نقل می کند که وی با امیر المومنین علیه السلام دشمن بوده است:

 

وأبو عبد الرحمن السلمی واسمه عبد الله بن حبیب ... قال رجل لأبی عبد الرحمن أنشدک الله متی أبغضت علیا علیه السلام ألیس حین قسم قسما بالکوفة فلم یعطک ولا أهل قال أما إذ نشدتنی الله فنعم

 

ابو عبد الرحمن السلمی، اسم او عبد الله بن حبیب است ... شخصی به ابو عبد الرحمن گفت: تو را به خدا قسم می دهم! چه زمانی با علی دشمن شدی؟ آیا همان زمانی نبود که در کوفه مالی را تقسیم نمود، اما به تو و خانواده ات چیزی نداد؟ پاسخ داد: آری

 

المنتخب من ذیل المذیل.ص147.ط موسسة الاعلمی للمطبوعات

 

ابراهیم ثقفی نیز نام وی را در زمره دشمنان امیرالمومنین آورده است:

 

ومنهم (ای المنحرفین عن علی) أبو عبد الرحمن السلمی [ القاری] :عن عطاء بن السائب قال : قال رجل لأبی عبد الرحمن السلمی أنشدک بالله تخبرنی فلما أکد علیه قال : بالله هل أبغضت علیا إلا یوم قسم المال فی أهل الکوفة فلم یصبک ولا أهل بیتک منه شئ ؟ ، قال : أما إذا أنشدتنی بالله فلقد کان ذلک

 

از ایشان (کسانی که از امیرالمومنین جدا شده بودند) ابو عبد الرحمن سلمی است، از عطاء روایت شده است که می گفت: شخصی به ابو عبد الرحمن گفت: تو را به خدا قسم می دهم که به من راست بگویی، وقتی که به او اصرار کرد قبول نمود، پس گفت: آیا جز برای این با علی دشمن نشدی که روزی بیت المال را تقسیم می کرد، اما به تو و خانواده ات چیزی نرسید؟ پاسخ داد : چون مرا قسم دادی به تو می گویم: آری، همینطور است

 

سپس به نقل از سعد بن عبیده، روایتی را از ابی عبد الرحمن نقل می کند که خصومت و عداوت او با امیر المومنین علیه السلام را بیش از پیش برای ما روشن می سازد

 

عن سعد بن عبیدة قال : کان بین حیان وبین أبی عبد الرحمن السلمی شئ فی أمر علی علیه السلام فأقبل أبو عبد الرحمن علی حیان فقال : هل تدری ما جرأ صاحبک علی الدماء ؟ یعنی علیا علیه السلام قال : وما جرأه لا أبا لغیرک ؟ ، قال : حدثنا أن النبی صلی الله علیه وآله قال لأصحاب بدر : اعملوا ما شئتم فقد غفر لکم ، أو کلاما هذا معناه

 

از سعد بن عبیده نیز روایت شده است که گفت: بین حیان و ابی عبد الرحمن سلمی در مورد امیرالمومنین درگیری بود، پس ابو عبد الرحمن رو به حیان نموده و گفت: می دانی چرا صاحب تو (کسی که از او طرفداری می کنی) را بر ریختن خون مردمان جری نمود؟ گفت: چه چیزی او را جری کرده است؟ ای ناپاک؟ابو عبد الرحمن پاسخ داد: علی برای ما از رسول خدا(ص) روایـت می کند که به اصحاب بدر فرمود: هرکاری می خواهید بکنید، زیرا خدا شما را آمرزیده است (و به همین جهت جرات در ریختن خون مردمان پیدا کرده است)

 

الغارات.ص389.ط دارالاضواء

 

حالا باید سوال کرد روایت چنین شخصی که با امیرالمومنین علیه السلام دشمنی داشته را می شود قبول کرد؟

 

در نتیجه هر دو روایتی که در صحاح سته آمده است از اعتبار ساقط است

 

عطاء بن سائب

 

دومین روای در هر دو سند عطاء بن سائب است

 

مزی در تهذیب الکمال می نویسد:

 

و قال عن یحیی أیضا : عطاء بن السائب اختلط ، فمن سمع منه قدیما فهو صحیح ... و قال أبو أحمد بن عدی : أخبرنا ابن أبی عصمة ، قال : حدثنا أحمد بن أبی یحیی ، قال : سمعت یحیی بن معین یقول : لیث بن أبی سلیم ضعیف مثل عطاء بن السائب

 

از یحیی روایت شده است که گفت: عطاء دیوانه شد و تنها اگر کسی از او در ابتدا شنیده باشد صحیح است ... از یحیی بن معین شنیدم که می گفت : لیث بن ابی سلیم مانند عطاء بن سائب ضعیف است

 

تهذیب الکمال فی اسماء الرجال.ج20 ص91.ط موسسة الرسالة

 

هیثمی نیز در رد روایت وی می گوید:

 

رواه أحمد وفیه عطاء بن السائب وقد اختلط

 

این روایت را احمد نقل کرده است و در سند آن عطاء بن سائب است و او نیز دیوانه شد

 

مجمع الزوائد و منبع الفوائد.ج4 ص83.ط مکتبة القدسی

 

ابن حجر نیز در مورد روایت وی می گوید:

 

والاضطراب فیه من عطاء بن السائب فإنه اختلط

 

اشکال این روایت از عطاء بن سائب است، زیرا او دیوانه شد

 

الاصابة فی تمییز الصحابة.ج4 ص338.ط دار الکتب العلمیة

 

ذهبی نیز در ترجمه وی می نویسد:

 

وقال یحیی : لا یحتج به

 

یحیی گفته است: نمی توان به روایت او استدلال کرد

 

میزان الاعتدال فی نقد الرجال.ج3 ص171.ط دار المعرفة

 

سفیان ثوری (مدلس مشهور)

 

وی در سند ابی داود موجود است

 

طبق آن چه بزرگان اهل سنت گفته اند: تدلیس سفیان ثوری از نوع تدلیس «تسویه» بوده است. در تعریف این نوع از تدلیس گفته اند:

 

ربّما یسقط ... أو اسقط غیره ضعیفاً أو صغیراً تحسیناً للحدیث

 

گاهی چیزی از حدیث کم می کرد یا دیگری چنین می کرد، به این جهت که یا آن شخص ضعیف یا کوچک بوده است

 

تدریب الروای.ج1 ص256.ط دار الطیبة

 

ابن قطان در مورد این نوع تدلیس می نویسد:

 

وهو شرّ أقسامه

 

این بدترین نوع تدلیس است

 

تدریب الراوی.ج1 ص257.ط دار الطیبة

 

سیوطی در ادامه می نویسد:

 

قال الخطیب وکان الأعمش وسفیان الثوری یفعلون مثل هذا قال العلائی وبالجملة فهذا النوع أفحش أنواع التدلیس مطلقا وشرها قال العراقی وهو قادح فیمن تعمد فعله وقال شیخ الإسلام لا شک أنه جرح وإن وصف به الثوری والأعمش فلا اعتذار أنهما لا یفعلانه إلا فی حق من یکون ثقة عندهما ضعیفا عند غیرهما

 

خطیب بغدادی می گوید: اعمش و سفیان ثوری این کار را انجام می داده اند. علائی گفته: سخن آخر این که این نوع از تدلیس، زشت ترین و بدترین نوع آن است  عراقی گفته است: هر کسی که این کار را عمدا انجام دهد، به روایتش ضرر می زند و روایتش مورد اعتماد نیست. شیخ الاسلام [ابن حجر عسقلانی] گفته است: شکی نیست که تدلیس تسویه موجب جرح است و اگر سفیان ثوری و یا اعمش که مبتلا به این نوع تدلیس هستند، این عذر آن ها از آن ها پذیرفته نمی شود که کسی بگوید آن دو این نوع تدلیس را در مورد کسی به کار می برده اند که نزد خودشان ثقه بوده اند، ولی نزد غیر آن ها ضعیف بوده اند

 

تدریب الراوی.ج1 ص259.ط دار الطیبة

 

و طبق اصول مالک بن انس روایت مدلس مطلقا حجت نیست. سخاوی در فتح المغیث می نویسد:

 

وممن حکی هذا القول القاضی عبد الوهاب فی الملخص فقال التدلیس جرح فمن ثبت تدلیسه لا یقبل حدیثه مطلقا قال وهو الظاهر علی أصول مالک

 

تدلیس، اگر ثابت شود که کسی آن را انجام داده است، عیب است و هیچ وجه روایت وی پذیرفته نمی شود. قاضی عبد الوهاب گفته است: این مطلب با مبنای مالک بن انس موافق است

 

فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث.ج1 ص228.ط مکتبة السنة

 

حکم تدلیس از دیدگاه اهل سنت

 

خطیب بغدادی می نویسد:

 

سمعت شعبة ، یقول :التدلیس فی الحدیث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب إلی من أن أدلس

 

از شعبه شنیدم که می گوید: تدلیس در حدیث بدتر از زنا است، اگر من از آسمان سقوط کنم، برایم بهتر است از این که تدلیس کنم

 

الکفایة فی علم الروایة.ص 355.ط المکتبة العلمیة

 

با این حال چگونه می شود بر روایت چنین شخصی اعتماد کرد؟

 

سفیان ثوری از دیوانه ها روایت نقل می کرده است

 

ذهبی در این باره می نویسد:

 

شبابة ، عن شعبة ، قال : إذا حدثکم سفیان عن رجل لا تعرفونه فلا تقبلوا منه ، فإنما یحدثکم عن مثل أبی شعیب المجنون

 

شبابه از شعبه نقل می کند که وی گفت: زمانی که سفیان از مردی برای شما حدیث نقل کرد که او را نمی شناختید، از او قبول نکنید، زیرا او از افرادی مثل ابی شعیب دیوانه روایت نقل می کند

 

میزان الاعتدال فی نقد الرجال.ج2 ص318.ط دار المعرفة

 

سفان ثوری از دشمن پیامبر(ص) روایت نقل کرده است

 

سفیان ثوری از کسانی همچون خالد بن سلمة بن العاص، روایت نقل کرده است که به نقل ابن عائشه، این شخص شعرهایی از بنی مروان را که در هجو رسول خدا(ص) بود می خوانده است (تهذیب التهذیب.ج11 ص157.ترجمه سفیان الثوری شماره2407)

 

ابن حجر درباره خالد بن سلمة می گوید:

 

وذکر ابن عائشة انه کان ینشد بنی مروان الاشعار التی هجی بها المصطفی صلی الله علیه وسلم

 

ابن عائشه روایت کرده است که وی برای بنی مروان، اشعاری را که در آن رسول خدا(ص)  را هجو (توهین و سرزنش) کرده بودند می خواند

 

تهذیب التهذیب.ج3 ص96.ط مطبعة دائرة المعارف النظامیة

 

در نتیجه هر دو روایت غیر قابل قبول هستند، در آخر جواب علامه محقق سید جعفر مرتضی را در رد این اتهام می آوریم، وی در کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم می نویسد:

 

ولا نرید أن نفیض فی بیان سر حیاکة هذه الأکاذیب ، فإنه قد کان ثمة تعمد لإیجاد شرکاء لأولئک الذین ارتکبوا هذه الشنیعة ، ممن یهتم اتباعهم بالذب عنهم ، فلما لم یمکنهم تکذیب أصل القضیة عمدوا إلی إشراک أبریاء معهم ، لیخف جرم أولئک من جهة ، وسیعا فی تضعیف أمر هؤلاء من جهة أخری . . ولکن الله یأبی إلا أن یتم نوره ، وینزه أولیاءه ، ویطهرهم ، ویصونهم من عوادی الکذب والتجنی . . ولیذهب الآخرون بعارها وشنارها ، ولیکن نصیب محبیهم واتباعهم ، والذابین عنهم بالکذب والبهتان ، الخزی والخذلان وسبحان الله ، وله الحمد ، فإنه ولی المؤمنین ، والمدافع عنهم

 

ما نمی خواهیم در مورد علت بافتن این دروغ ها سخن بگوییم، زیرا مقصود از آن قطعا شریک تراشیدن برای کسانی است که چنین عمل زشتی را مرتکب می شده اند، همان کسانی که طرفداران آنها تلاش بسیار در طرفداری از ایشان می کنند. و چون نتوانستند اصل قضیه را منکر شوند، عده ای بی گناه را نیز شریک جرم آنها کردند، تا از طرفی جرم ایشان سبک تر شده و از طرف دیگر این اشخاص بی گناه را تضعیف کنند. اما خداوند جز کامل شدن نور خویش را نمی پذیرد و دوستان خویش را (از این تهمت) مبرا نموده و پاک می سازد و ایشان را از آثار این دروغ و جنایت مصون می دارد. و دیگران هستند که ننگ و عار این رسوایی را بر دوش خواهند کشید (نه بی گناهان) و جزای دوستداران ایشان و طرفدارانشان و کسانی که با دروغ و تهمت از آنها دفاع می کنند نیز رسوایی و بیچارگی است، و منزه است خداوند وحمد مخصوص او است، پس بدرستیکه اوست که سرپرست مومنین است و از ایشان دفاع می نماید

 

الصحیح من سیرة النبی الاعظم.ج6 ص268.ط دار الحدیث



 

نظرات  (۱)

در روایت ترمذی ابو جعفر رازی ضعیف است. و عجیب تر اینکه البانی در ضعیفه می گوید وأبو جعفر الرازی - واسمه عیسى بن أبی عیسى عبد الله بن ماهان -؛ ضعیف لسوء حفظه  ولیکن این حدیث را در سنن ترمذی صحیح می داند. اعوذ بالله من الجهل و العداوه
پاسخ:
سلام علیکم
بله همانطور که نقل کردید البانی در (سلسلة الاحادیث الضعیفة ج11 ص290 ط دار المعارف) ابوجعفر الرازی را ضعیف می داند و در (صحیح سنن الترمزی ج3 ص218 مکتبة المعارف) در روایتی که همین روای در آن وجود دارد را صحیح می داند، و این خود نمونه کوچکی از تناقضات بی شمار این وهابی و اثبات دشمنی وی با امیرالمومنین علیه السلام است
اللهم العن النواصب


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی