خبر دادن رسول خدا(ص) از مصائب حضرت فاطمه(س) [مصادر اهل سنت]
خبر دادن رسول خدا(ص) از مصائب حضرت فاطمه(س) [مصادر اهل سنت]
یکى از دلیلهاى شیعیان براى اثبات مصیبتهاى وارده بر حضرت زهرا سلام الله علیها و شهادت آن بانوى گرامی، روایتى است که صدر الدین، ابوالمجامع جوینى در کتاب معتبر فرائد السمطین آورده است. وى در این کتاب مىنویسد:
روزى پیامبر(ص) نشسته بود، حسن بن علی علیهما السلام وارد شد، دیدگان پیامبر(ص) که بر حسن افتاد، اشک آلود شد، سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد، مجدداً پیامبر گریست. در پى آن دو، فاطمه و علی علیهما السلام بر پیامبر(ص) وارد شدند، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جارى شد، از پیامبر علت گریه بر فاطمه را پرسیدند، فرمود:
وَأِنِّی لَمَّا رَأَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَأَنِّی بِهَا وَقَدْ دَخَلَ الذُّلُّ فی بَیْتِهَا وَانْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَغُصِبَتْ حَقُّهَا وَمُنِعَتْ إِرْثُهَا وَکُسِرَ جَنْبُهَا [وَکُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَأُسْقِطَتْ جَنِینُهَا وَهِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابْ وَتَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثْ... فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَتَقَدَّمَ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة.فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَعَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَخَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِین
زمانى که فاطمه را دیدم، به یاد صحنهاى افتادم که پس از من براى او رخ خواهد داد، گویا مىبینم ذلت وارد خانه او شده، حرمتش پایمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوى او شکسته شده و فرزندى را که در رحم دارد سقط شده، در حالى که پیوسته فریاد مىزند: وا محمداه! ولى کسى به او پاسخ نمىدهد، کمک مىخواهد، اما کسى به فریادش نمىرسد. او اول کسى است از خاندانم که به من ملحق مىشود، و در حالى بر من وارد مىشود که محزون، نالان، غمگین، حقش غصب و شهید شده است. در آن حال عرض مىکنم: خدایا لعنت کن هر که به او ستم کرده، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا این که فرزندش را سقط کرد، و ملائکه آمین گویند
فرائد السمطین.ج2 ص35.ط موسسة المحمودی
روایت جوینى ثابت مىکند که خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها، مورد هجوم واقع شده، حرمت وى شکسته شده، حقش غصب شده، بازویش شکسته شده و....
برخى از وهابیها ادعا مىکنند که جوینى حاطب لیل بوده و روایت وى ارزشى ندارد. ما صحت و سقم این مطلب را بررسى مىکنیم
ابن حجر عسقلانى در الدرر الکامنة مىنویسد:
إبراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الجوینی... وله رحلة واسعة وعنی بهذا الشأن وکتب وحصل وکان دینا وقورا ملیح الشکل جید القراءة وعلى یده اسلم غازان... قال الذهبی کان حاطب لیل جمع أحادیث ثنائیات وثلاثیات ورباعیات من الأباطیل المکذوبة وقال فی المعجم المختص شیخ خراسان وکان حسن الصحبة ذا اعتناء بهذا الشأن وعلى یده أسلم غازان ومات سنة 722 هـ بالعراق قلت أجاز لبعض شیوخنا منهم أبو هریرة ابن الذهبی
ابراهیم بن محمد بن مؤید بن حمویه جوینی... سفرهاى علمى زیادى داشت و به آن اهمیت مىداد و آثارى هم نوشت، آدمى متدین، باوقار و خوش صورت بود، غازان پادشاه تاتارها به دست وى مسلمان شد . ذهبى در باره وى مىگوید: احادیثى را که دو، سه و چهار موضوع در آن آمده، جمع مىکرد که همه از اباطیل و دروغ بودند. و در کتاب معجم المختص مىگوید: شیخ خراسان و خوش مجلس بود که به دست وى غازان مسلمان شد و در سال 722 هـ ق در عراق مرده است و به بعضى از بزرگان ما اجازه نقل حدیث داده است، از جمله به ابوهریره پسر ذهبی
الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة.ج 1ص 75.ط مجلس دائرة المعارف العثمانیة
شمس الدین سخاوى در فتح المغیث، معناى حاطب لیل را به نقل از شافعى این گونه مىنویسد:
وعن الشافعی قال مثل الذی یطلب الحدیث بلا إسناد کمثل حاطب لیل
کسى که حدیث و سخنى را بدون سند نقل مىکند، مىگویند: او مانند حاطب لیل است
فتح المغیث شرح الفیة الحدیث.ج3 ص4.ط دار الکتب العلمیة
شعیب الارنؤوط، محقق کتاب سیر اعلام النبلاء، « حاطب لیل» را این گونه معنا کرده است:
یقال: فلان حاطب لیل، أی: یتکلم بالغث والسمین کمن یحطب لیلا، فیحطب الجید والردئ، وهو فی المحدثین من لا یمیز صحیح الحدیث من ضعیفه
حاطب لیل، یعنى کسى که خوب و بد را درمىآمیزد، همانند کسى که شب هیزم جمع مىکند که در نتیجه خوب و بد را با هم مىچیند، شخص مزبور در میان راویان حدیث کسى است که حدیث صحیح را از ضعیف تشخیص نمىدهد
سیر اعلام النبلاء.ج 9 ص 427.ط موسسة الرسالة
الازهرى در تهذیب اللغة، اندلسى در المخصص، ابن منظور در لسان العرب و الزبیدى در تاج العروس در باره معناى حاطب لیل مىگویند:
ویقال للمُخَلِّط فی کلامه أو أَمْرِه حاطِب لیل، معناه أنه لا یَتَفَقَّد کلامَه کالحاطب باللیل الذی یحطِبُ کُلَّ رَدیء وجَیّد لأنه لا یُبْصِر ما یَجْمَع فی حَبْله
به کسى که در کلام و یا کارش خوب و بد را درهم آمیخته باشد حاطب لیل مىگویند، یعنى همانند کسى که در شب هیزم جمع مىکند و نمىتواند بفهمد که چه چیزى جمع مىکند، خوب و بد را در هم مىآمیزد
تهذیب اللغة.ج 4 ص 228.ط دار احیاء التراث العربی
المخصص.ج 3 ص 162.ط دار احیاء التراث العربی
لسان العرب.ج 1 ص 322.ط دار صادر
تاج العروس من جواهر القاموس.ج 2 ص 291.ط دار الهدایة
ذهبى در باره معناى حاطب لیل مىنویسد:
قال لی عبد الکریم الجوزی: یا أبا محمد، تدری ما حاطب لیل؟ قلت: لا، قال: هو الرجل یخرج فی اللیل فیحتطب، فیضع یده على أفعى فتقتله، هذا مثل ضربته لک لطالب العلم، أنه إذا حمل من العلم ما لا یطیقه، قتله علمه، کما قتلت الأفعى حاطب لیل
عبد الکریم جوزى از من پرسید: مىدانى معناى حاطب لیل چیست؟ گفتم: نه، گفت: او کسى است که شب براى درو کردن و جمع نمودن علف و غیر آن از خانه خارج مىشود و دست روى مار مىگذارد و با نیش مارى مىمیرد، و این در حقیقت ضرب المثلى است براى امثال تو که در طلب علم و دانش هستی، که اگر آن که در طلب علم و دانش است و به درستى آن را فرانگیرد و به آن عمل نکند، همان باعث مرگ و نابودى وى خواهد شد
سیر اعلام النبلاء.ج 5 ص 272.ط موسسة الرسالة
محمد خلف سلامه در تعریف حاطب لیل مىگوید:
حاطب لیل: هذه الکلمة تقال فی عُرف المحدثین فی حق الراوی الذی یروی عن کل أحد ولا ینتقی مرویاته، وفی حق المصنف الذی لا ینتقد ما یرویه أو ما یُدخله فی مصنفاته فی الفقه أو التفسیر أو الوعظ أو غیر ذلک. وفیها إشارة إلى الإکثار الذی هو مظنة عدم الاتقان
حاطب لیل در عرف راویان به کسى گفته مىشود که هر زمان روایت و سخنى را بدون دقت در سلامت و بیمارى آن سخن آن را نقل نماید و همچنین مؤلف و نویسنده و مفسر و واعظى که هر مطلبى را بدون وارسى و تحقیق در آن، نوشته و یا بازگو کند
لسان المحدثین (معجم مصطلحات المحدثین).ج 3 ص 69
تردید در انتساب این مطلب به ذهبی:
اگر چه ابن حجر این مطلب را از ذهبى نقل مىکند، اما با بررسى کتابهاى ذهبی، از جمله، سیر اعلام النبلاء، تاریخ الاسلام، میزان الاعتدال، تذکرة الحفاظ، تنقیح التحقیق، الکاشف فى معرفة من له الروایة فى کتب الستة، المختصر من تاریخ ابن الدبیثی، معجم الشیوخ، المعجم المختص، المغنى فى الضعفاء و... این جمله را نیافتیم، بنابراین اصل وجود چنین جملهاى از ذهبى در باره جوینى جاى تردید دارد
ابو المعالی جوینی، از دیدگاه ذهبی:
افزون براین، گفتن چنین مطلبى با تعریف و تمجیدات فراوانى که ذهبى از جوینى در کتابهاى گوناگونش کرده سازگارى ندارد، وی در تذکرة الحفاظ مىنویسد:
وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاکمل فخر الاسلام صدر الدین ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانی الجوینى... وکان شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الاجزاء حسن القراءة ملیح الشکل مهیبا دینا صالحا
از امام، روایت کننده، حدیث گوى یگانه کامل، فخر اسلام، صدر الدین ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانى الجوینى روایت شنیدم ( درس گرفتم )... او بسیار به روایات و به دست آوردن کتب حدیثى اهمیت مىداد، خوش صدا و خوش سیما بود و شخص با هیبت و دین دار و صالحى بود
تذکرة الحفاظ.ج 4 ص 1500.ط دار الکتب العلمیة
و در معجم الشیوخ در باره جوینى مىنویسد:
ابراهیم بن محمد بن المؤید بن عبد الله بن علی بن محمد بن حمویه الشیخ القدوة، صدر الدین، ابو المجامع، الجوینی الخراسانی الصوفی المحدث مولده سنة أربع وأربعین وستمائةوسمع فی سنة اربع و ستین من عثمان بن موفق و غیره. و کان صاحب حدیث واعتنی بالروایة. قدم علینا بعد ما أسلم على یده غازان ملک التتار بواسطة نائبه نوروز. فسمع معنا من إبی حفص بن القواس وطائفة ثم حج بآخره فی سنة عشرین وسبعمائة و حدث فذکر لی الحافظ الصلاح الدین أنه سمع منه فذکر له أنه قد یصل له إلی الآن روایة مائتی جزءٍ وأربعین جزءاً کلها اربعینات. وکان صدر الدین تام الشکل ملیحاً مهیباً خیراً. ملیح الکتابة حسن الفهم معظماً بین الصوفیة الی الغایة لمکان والده الشیخ سعد الدین بن حمویه. وبلغنا موته بخراسان فی سنة اثنتین و عشرین و سبعمائة. فتوفی فی خامس المحرم
ابراهیم بن مؤید محمد بن حمویه جوینى خراسانی، صوفى و راوى حدیث بود. تولدش در سال 644هـ است و در سال 664هـ نزد عثمان بن موفق و دیگران حدیث شنید و شاگردى کرد، سپس خودش ناقل و راوى حدیث شده و به آن اهمیت مىداد، پس از آن که غازان پادشاه تاتار به وسیله وى و به واسطه نوروز جانشینش مسلمان شد، نزد ما آمد و از درس ابوحفص بن قواس و گروهى دیگر استفاده کردیم، سپس درسال 720 هـ به حج رفت و آغاز به نقل حدیث نمود که در حدود 240 جزء در موضوعات چهلگانه از وى باقى مانده است. صدر الدین، هیکلى زیبا و صورتى نمکین و با هیبت، خطى زیبا و درکى خوب داشت و در بین صوفیان از جایگاه خوبى برخوردار بود که البته این همه را از برکت موقعیت و جایگاه پدرش سعد الدین بن حمویه به دست آورده بود و سرانجام وى در روز پنجم محرم سال 722 هـ در خراسان از دنیا رفت
معجم شیوخ الذهبی.ص125.ط دارالکتب العلمیة
و در معجم المختص مىنویسد:
إبراهیم بن محمد بن المؤید بن عبد الله بن علی بن محمد بن حمویه الإمام الکبیر المحدث شیخ المشائخ صدر الدین أبو المجامع الخراسانی الجوینی الصوفی. ولد سنة أربع وأربعین وستمائة ( 644 ه 1246 م ). وسمع بخراسان وبغداد والشام والحجاز وکان ذا اعتناء بهذا الشأن وعلى یده أسلم الملک غازان. توفی بخراسان فی سنة اثنتین وعشرین وسبعمائة ( 722 ه 1322 م ) قرأنا على أبی المجامع إبراهیم بن حمویه سنة خمس وتسعین وستمائة ( 695 ه 1296 م )... عن أبی هریرة أن رسول الله (ص) قال العمرة إلى العمرة کفارة لما بینهما والحج المبرور لیس له جزاء إلا الجنة،متفق علیه وأخرجه ابن ماجه عن أبی مصعب الزهری فوافقناه بعلو
ابراهیم بن محمد المؤید... پیشواى بزرگ، راوى حدیث و استاد استادان، صدر الدین ابوالمجامع خراسانى الاصل و اهل جوین و صوفى است. در سال 644 هـ به دنیا آمد و در خراسان، بغداد، شام و حجاز روایت شنید و به آن اهمیت زیادى مىداد، غازان پادشاه تاتار به دست او مسلمان شد و در سال 722 هـ از دنیا رفت. او در سال 695 هـ این روایت را براى من خواند که ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل کرده که آن حضرت فرمود: خطاها و لغزشهاى بین دو عمره بخشیده مىشود و حج قبول شده پاداشى جز بهشت ندارد. این روایت مورد اتفاق علما است و ابن ماجه نیز آن را از ابومعصب زهرى نقل کرده و من به خاطر این که سندش صحیح اعلائى است آن را قبول دارم
المعجم المختص بالمحدثین.ج 1 ص65.ط مکتبة الصدیق
با این تفاصیل چگونه مىتوان باور داشت که ذهبی، استاد خودش را که این همه از او تعریف و تمجید مىکند، حاطب لیل معرفى کرده باشد؟
آیا کلماتى همچون: الامام المحدث، الإمام الکبیر، الإمام الزاهد، الاوحد، الاکمل، فخر الاسلام، شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الاجزاء، الشیخ القدوة، صاحب حدیث واعتنی بالروایة، المحدث، شیخ المشایخ، و... با کلمه «حاطب الیل» قابل جمع است؟ آیا امکان دارد که ذهبى تا این حد متناقض سخن گفته باشد؟
جوینی از دیدگاه دیگر علمای اهل سنت:
افزون بر ذهبی، برخى دیگر از بزرگان اهل سنت نیز تعریف و تمجید فروانى از جوینى کردهاند، از جمله عبد الرحیم الاسنوى (جمال الدین) در کتاب طبقات الشافعیة مىنویسد:
الصدر الحموی: إبراهیم بن سعد الدین محمد بن المؤید المعروف " الحموی " نسبة إلى مدینة حماة، لان جده کان من أبناء ملوکها. کان المذکور إماما فی علوم الحدیث والفقه، کثیر الاسفار فی طلب العلم، طویل المراجعة، مشهورا بالولایة هو وأبوه، سکن بقریة من قرى نیسابور، وتوفى بها حوالی السبعمائة
حموی، نسبت این شخص است به حماة به این دلیل است که جدش از فرزندان پادشاهان این منطقه بوده. ابراهیم پیشوا در علوم حدیث و ثقه بود، براى تحصیل دانش سفرهاى فراوانى کرد که بازگشتش طولانى مىشد، او و پدرش در ولایت مشهور بودند، در یکى از روستاهاى نیشابور ساکن شد و در حدود سال 700هـ از دنیا رفت
و صفدى در الوافى بالوفیات نیز با اندکى اختلاف چنین مىنویسد:
(صدر الدین الجوینی الشافعی) إبراهیم بن محمد الإمام الزاهد المحدث شیخ خراسان صدر الدین أبو المجامع... وسمع من ابن الموفق الأذکانی صاحب المؤید الطوسی ومن جماعة بالشام والعراق والحجاز وعنی بهذا الشأن جدا وکتب وحصل وکان ملیح الشکل جید القراءة دینا وقورا وعلى یدیه أسلم قازان
صدر الدین جوینى از ابن موفق و گروهى از مردم شام، عراق و حجاز حدیث شنید و عنایت ویژهاى به کسب و نوشتن آن داشت، وى صورتى نمکین و قرائتى زیبا داشت، متدین و بزرگوار بود، و قازان به دست او مسلمان شد
الوافی بالوفیات.ج6 ص91.ط دار احیاءالتراث العربی
بسیاری از بزرگان اهل سنت، حاطب لیل بودهاند:
حتى اگر فرض را بر این بگیریم که ذهبى چنین نسبتى را به استادش داده باشد، بازهم نمىتوانیم روایت او را به این بهانه کنار بگذاریم، چرا که بسیارى از بزرگان اهل سنت که در وثاقت و اعتبار آنها تردیدى وجود ندارد، نیز «حاطب الیل» لقب گرفتهاند. به نام چند تن از آنها اشاره مىکنیم:
عبد الملک بن جریج از بزرگان راویان و از فقیهان اهل سنت است که تمام ائمه جرح و تعدیل در وثاقت وى اجماع دارند. ذهبى به نقل از یحیى بن معین مىنویسد:
أحد الأعلام الثقات یدلس وهو فی نفسه مجمع على ثقته
عبد الملک بن جریج، یکى از بزرگان مورد اعتماد بود که اشتباهات سند احادیث را مخفى مىکرد؛ در عین حال، همگان بر وثاقت او اجماع دارند
میزان الاعتدال فی نقد الرجال.ج 4 ص 404.ط دارالکتب العلمیة
و در سیر اعلام النبلاء مىنویسد:
قال أحمد بن سعد بن أبی مریم عن یحیى بن معین ابن جریج ثقة فی کل ما روی عنه من الکتاب
احمد بن سعد از یحیى بن معین نقل کرده که: ابن جریج در تمام آن چه نقل کرده است، مورد اعتماد است
سیر اعلام النبلاء.ج6 ص329.ط موسسة الرسالة
اما در عین حال، مىبینیم که همین شخص متصف به «حاطب لیل» شده است؛ چنانچه ذهبى تصریح مىکند:
عن مالک بن أنس قال کان ابن جریج حاطب لیل
سیر اعلام النبلاء.ج6 ص329.ط موسسة الرسالة
وى از حفاظ معروف و از رجال صحیح بخارى است، چنانچه مزى در تهذیب الکمال و ابن حجر عسقلانى در ابتداى ترجمه وى در تهذیب التهذیب، به این مطلب تصریح کرده و در توثیق او مىنویسد:
عن یحیى بن معین ثقة وقال أبو زرعة قتادة من اعلم أصحاب الحسن... وقال ابن سعد کان ثقة مأمونا حجة فی الحدیث...
یحیى بن معین او را ثقه دانسته و ابوزرعه او را از دانشمندترین شاگردان حسن معرفى کرده است... و ابن سعد او را ثقه و مورد اعتماد در حدیث مىداند
تهذیب الکمال فی اسماء الرجال.ج 23 ص 516.ط موسسة الرسالة
تهذیب التهذیب.ج 8 ص 318.ط دار الفکر
با این حال، ذهبى و ابن حجر به نقل از شعبى او را حاطب لیل مىنامند:
عن الشعبی قتادة حاطب لیل
سیر اعلام النبلاء.ج5 ص272.ط موسسة الرسالة
تهذیب التهذیب.ج 8 ص 317.ط دار الفکر
حافظ جلال الدین سیوطی، ادیب، محدث، مورخ و مفسر مشهور اهل سنت، صاحب کتابهاى الدر المثنور، الجامع الصغیر، تاریخ الخلفاء، الدیباج على مسلم، الاتقان فى علوم القرآن، تنویر الحوالک و... کسى است که نمىتوان در اعتبار او شک کرد، ولى با این حال در باره او نیز گفتهاند که حاطب لیل بوده است
محمد ابوریة، از بزرگان معاصر اهل سنت در باره او مىنویسد:
ورحم الله من قال فی السیوطی: إنه حاطب لیل
خدا رحمت کند کسى را که در باره سیوطى گفت او حاطب لیل است
اضواء على السنة المحمدیة.ص 235.ط نشر البطحاء
4. ابو اسحاق ثعلبی، صاحب تفسیر:
ابواسحاق ثعلبی، از بزرگان اهل سنت و صاحب تفسیر معروف الکشف والبیان، یکى از کسانى است که حاطب لیل لقب گرفته است
ابن تیمیه حرانى در منهاج السنة در باره او مىگوید:
ثم علماء الجمهور متفقون على أن الثعلبی و أمثاله یروون الصحیح و الضعیف و متفقون على أن مجرد روایته لا توجب اتباع ذلک و لهذا یقولون فی الثعلبی و أمثاله أنه حاطب لیل یروی ما وجد سواء کان صحیحا أو سقیما فتفسیره و أن کان غالب الأحادیث التی فیه صحیحة ففیه ما هو کذب موضوع باتفاق أهل العلم
تمام دانشمندان اتفاق نظر دارند که ثعلبى وامثال او، هم روایات صحیح نقل کردهاند و هم ضعیف، و نیز پذیرش هر روایتى را که ثعلبى نقل کرده، لازم نمىدانند، از این رو به ثعلبى و افرادى همانند او، حاطب لیل گفتهاند، چون هرچه یافته و دیدهاند، چه صحیح و یا غیر صحیح نقل و روایت کردهاند، اگرچه بیشتر روایاتشان صحیح است ولى در بین آن به اتفاق علما اخبار دروغ هم وجود دارد
منهاج السنة النبویة.ج 7 ص 90.ط موسسة قرطبة
و در مجموع الفتاوى مىنویسد:
و(الثعلبى) هو فی نفسه کان فیه خیر ودین وکان حاطب لیل ینقل ما وجد فی کتب التفسیر من صحیح وضعیف وموضوع
شخص ثعلبى انسانى خوب و دیندار است، ولى در نقل اخبار حاطب لیل بود، یعنى آنچه مىیافت، چه صحیح و یا غیر صحیح و چه دروغ و ساختگی، همه را در تفسیر مىآورد و جمع آورى مىکرد
مجموع الفتاوی.ج 13 ص 354.ط مکتبة ابن تیمیة
در حالى که ذهبى از او تجلیل فراوان کرده و مىنویسد:
(أحمد بن محمد بن إبراهیم) أبو إسحاق النیسابوری الثعلبی، صاحب التفسیر. کان أوحد زمانه فی علم القرآن... کان واعظا حافظا عالما، بارعا فی العربی، موثقا. أخذ عنه: أبو الحسن الواحدی. وقد جاء عن أبی القاسم القشیری قال: رأیت رب العزة فی المنام وهو یخاطبنی وأخاطبه، فکان فی أثناء ذلک أن قال الرب جل اسمه: أقبل الرجل الصالح. فالتفت فإذا أحمد الثعلبی مقبل
ثعلبى صاحب تفسیر، یگانه دورانش در علوم و دانشهاى قرآن... واعظ، دانشمند و حافظ وسرآمد دردانش عربى و مورد اعتماد بود که ابوالحسن واحدى از وى حدیث نقل مىکرده است از ابوالقاسم قشیرى نقل است که گفت: خداوند بزرگ مرتبه را درخواب دیدم که با من سخن مىگفت و من با او سخن مىگفتم، در این بین خداوند فرمود: این مرد صالح را دریاب، نگاه کردم دیدم احمد ثعلبى است
تاریخ الاسلام.ج29 ص186.ط دار الکتاب العربی
در تذکرة الحفاظ به او لقب «علامه» داده و مىنویسد:
ومات فی سنة سبع [وعشرین وأربع مائة] العلامة أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم النیسابوری الثعلبی المفسر فی المحرم
علامه ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم نیسابورى ثعلبی، مفسر قرآن، در محرم سال 427هـ از دنیا رفت
تذکرة الحفاظ.ج 3 ص 1090.ط دار الکتب العلمیة
ابن خلکان مىنویسد:
الثعلبی أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی النیسابوری المفسر المشهور کان أوحد زمانه فی علم التفسیر وصنف التفسیر الکبیر الذی فاق غیره من التفاسیر
ثعلبى صاحب تفسیر مشهور، در دانش تفسیر یگانه زمانش بود، او تفسیر کبیرش را نوشت که بر تمام تفاسیر برترى یافت
وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان.ج 1 ص 79.ط دار الثقافة
شبیه همین سخن را صفدى در الوافى بالوفیات، ج7، ص201 گفته است.
جلال الدین سیوطى در طبقات المفسرین مىنویسد:
أحمد ابن محمد بن إبراهیم أبو إسحاق النیسابوری الثعلبی صاحب التفسیر المشهور والعرائس فی قصص الأنبیاء کان أوحد زمانه فی علم القرآن عالما بارعا فی العربیة حافظا موثقا
ثعلبى صاحب تفسیر مشهور و کتاب عرائس پیرامون قصص پیامبران، در دانش قرآن یگانه زمان، دانشمندى عمیق در علوم عربى و حافظ و مورد اعتماد بود
طبقات المفسرین، ج 1، ص 28.ط مکتبة وهبة
5. ابو الفرج ابن جوزی
ابن حجر عسقلانى در ترجمه ثمامة بن أشرس، پس از ذکر داستانى که ابن جوزى در باره ثمامه نقل کرده است مىگوید:
وذکر بن الجوزی فی حوادث سنة ست وثمانین ومائة أن الرشید حبسه لوقوفه على کذبه وکان مع المأمون بخراسان وشهد فی کتاب العهد... وأورد بن الجوزی هذه القصة فی حوادث سنة ثلاث عشرة وترجم لثمامة فیمن مات فیها وفیها تناقض لان قتل أحمد بن نصر تأخر بعد ذلک بدهر طویل فإنه قتل فی خلافة الواثق سنة بضع وعشرین وکیف یقتل قاتله سنة ثلاث عشرة والصواب أنه مات فی سنة ثلاث عشرة ودلت هذه القصة على أن بن الجوزی حاطب لیل لا ینقد ما یحدث به
ابن جوزى در حوادث سال 186هـ مىنویسد: هارون الرشید ثمامة بن اشرس را به علت دروغگویی هایش زندانى کرد. سپس مىنویسد: وى در داستان ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام در خراسان همراه مامون بود، این قصه را ابن جوزى در حوادیث سال 113 هجرى نقل مىکند، سپس ثمامه را از کسانى که در همان سال مرده است، نام مىبرد. و این تناقضى است آشکار، زیرا چگونه مىشود که مقتول در سال بیست و بلکه پس از آن کشته شده باشد، ولى قاتل او در سال 13 از بین رفته باشد. این قصه ثابت مىکند که ابن جوزى «حاطب لیل» بوده است، یعنى در آن چه مىنوشته و یا نقل مىکرده، دقت لازم را نمىکرده است
لسان المیزان.ج 2 ص83.ط موسسة الاعلمی للمطبوعات
ابن جوزى این مطلب را در کتاب المنتظم به این صورت نقل مىکند:
ثم دخلت سنة ست وثمانین ومائة. فمن الحوادث فیها... وفیها حبس الرشید ثمامة بن أشرس لوقوفه على کذبه فی أمر أحمد بن عیسى بن زید وکانت ببغداد رجفة شدیدة بین المغرب والعشاء فی رمضان....
سپس سال 186 فرا رسید، از حوادث این سال زندانى شدن ثمامه بن اشرس به وسیله هارون الرشید و به علت دروغگویى هاى او در باره احمد بن عیسى بن زید بوده.....
المنتظم فی تاریخ الملوک والامم.ج 9 ص 110.ط دار صادر
در حالى که ذهبى در سیر اعلام النبلاء از ابن جوزى این گونه تجلیل مىکند:
أبو الفرج ابن الجوزی. الشیخ الإمام العلامة الحافظ المفسر شیخ الإسلام مفخر العراق جمال الدین أبو الفرج عبد الرحمن....وکان رأسا فی التذکیر بلا مدافعة یقول النظم الرائق والنثر الفائق بدیها ویسهب ویعجب ویطرب ویطنب لم یأت قبله ولا بعده مثله فهو حامل لواء الوعظ والقیم بفنونه مع الشکل الحسن والصوت الطیب والوقع فی النفوس وحسن السیرة وکان بحرا فی التفسیر علامة فی السیر والتاریخ موصوفا بحسن الحدیث ومعرفة فنونه فقیها علیما بالإجماع والإختلاف جید المشارکة فی الطب ذا تفنن وفهم وذکاء وحفظ واستحضار وإکباب على الجمع والتصنیف مع التصون والتجمیل وحسن الشارة ورشاقة العبارة ولطف الشمائل والأوصاف الحمیدة والحرمة الوافرة عند الخاص والعام ما عرفت أحدا صنف ما صنف
ابوالفرج. استاد، پیشوا، علامه، حافظ، مفسر، شیخ الاسلام، افتخار مردم عراق... کسى که بدون رقیب بود، شاعرى توانا و نویسندهاى هنرمند بود، پرچم وعظ را به دوش مىکشید، صورتى زیبا و صوتى دلنشین و نافذ داشت و خوش مشرب بود، در تفسیر همانند دریا بود، و در دانش تاریخ و سیره علامه زمان بود، به اجماع دانشمندان حدیثش نیکو و فقیهى دانشمند بود، در دانش طب و دیگر فنون و اخلاق پسندیده نزد عام و خاص شناخته شده بود، و ندیدم کسى مانند او بنویسد
سیر اعلام النبلاء، ج 21 ص365.ط موسسة الرسالة
6. عبد الحلیم ابن تیمیه
ابن تیمیه حرانی، مؤسس و تئوریسین فکرى وهابیت نیز از کسانى است که «حاطب لیل» لقب گرفته است و این افتخار نصیب ایشان نیز شده است.
تقى الدین حصنى دمشقى در دفع شبه من شبه مىنویسد:
کلام إبن تیمیة فی الإستواء ووثوب الناس علیه: فمن ذلک ما أخبر به أبو الحسن على الدمشقی فی صحن الجامع الأموی عن أبیه قال کنا جلوسا فی مجلس إبن تیمیة فذکر ووعظ وتعرض لآیات الإستواء ثم قال واستوى الله على عرشه کإستوائی هذا قال فوثب الناس علیه وثبة واحدة وأنزلوه من الکرسی وبادروا إلیه ضربا للکم والنعال وغیر ذلک حتى أوصلوه إلى بعض الحکام وإجتمع فی ذلک المجلس العلماء فشرع یناظرهم فقالوا ما الدلیل على ما صدر منک فقال قوله تعالى «الرحمن على العرش استوى» فضحکوا منه وعرفوا أنه جاهل... وکان بعضهم یسمیه حاطب لیل وبعضهم یسمیه الهدار المهدار
ابوالحسن علی دمشقی، در صحن مسجد جامع اموى از پدرش نقل کرد که گفت: ما در مجلس ابن تیمیه بودیم که سخن از نشستن خدا بر عرش به میان آمد، گفت: خداوند همانگونه که من اینجا نشستهام، نشسته است، مردم به وى حمله ور شدند و او را از منبر به زیر آوردند و با مشت و لگد به جانش افتادند و نزد قاضى بردند. دانشمندان گردآمدند و از وى پرسیدند که به چه دلیل این سخن را گفتهاى؟ گفت: به دلیل سخن خداوند «الرحمن علی العرش استوی» همه خندیدند و فهمیدند که فردى نادان است، بعضى گفتند که او «حاطب لیل» است
دفع شبه من شبه وتمرد.ج 1 ص 41.ط المکتبة الازهریة للتراث
7 و 8. زمخشری و غزالی:
مقبل الوادعی، از عالمان معاصر اهل سنت و شاگرد محمد ناصر البانی، به نقل از ابن حجر عسقلانى مىنویسد که حتى زمخشرى و غزالى را نیز «حاطب لیل» لقب داده است. وى در کتاب المقترح مىنویسد:
یقول الحافظ العراقی فی "تخریج الإحیاء" وکما یقول الحافظ الهیثمی فی کتابه "مجمع الزوائد" یقول: فی سنده فلان ابن فلان ولم أجده أو لم أجد له ترجمة، والحافظ أیضًا فی "تخریج الکشاف" ربما یقول: الحدیث لم أجده، لأن الزمخشری یعتبر حاطب لیل، وکذا الغزالی یعتبر حاطب لیل
حافظ عراقى در کتابش تخریج الاحیاء و هیثمى در الزوائد گفتهاند: در سند فلان روایت افرادى هستند که شرح حال آنان را ندیده و نشنیدهام. و در تخریج الکشاف گاهى گفته شده است: حدیث را نیافتم، زیرا زمخشرى و همچنین عزالى «حاطب لیل» بودهاند
المقترح فی اجوبة اسئلة المصطلح.ج 1 ص 89.ط دارالآثار
البته اطلاق «حاطب لیل» فقط به این افراد منحصر نمىشود، بلکه بسیارى از بزرگان اهل سنت را حاطب لیل گفتهاند که ما به جهت اختصار فقط به برجستهترین آنها اشاره کردیم
حال پرسش ما این است که آیا مىتوان باور داشت که ابن جریج، قتادة، سیوطی، ثعلبی، ابن جوزی، ابن تیمیه، زمخشرى و غزالى با آن همه جلالت و عظمتى که در نزد اهل سنت دارند، فقط به خاطر این که گفته شده که آنها «حاطب لیل» بودهاند، در وثاقتشان شک و روایات شان را رد کرد؟
نتیجه:
اولاً: آن چه در باره جوینى از زبان ذهبى نقل شده است، صحت ندارد
ثانیاً: بر فرض این که قبول کنیم ذهبى چنین جملهاى را در باره استادش گفته باشد، بازهم به وثاقت جوینى ضررى نمىزند،چرا که بسیارى از بزرگان اهل سنت نیز «حاطب لیل» بودهاند