تهدید به سوزاندن خانه وحی به روایت بلاذری در انساب الاشراف[مصادر اهل سنت]
تهدید به سوزاندن خانه وحی به روایت بلاذری در انساب الاشراف[مصادر اهل سنت]
تهدید و هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها از مسلمات تاریخی است و ما در مطالب گذشته به صورت مستدل این واقعه را ثابت کردیم، در این مطلب روایت تهدید به آتش زدن را از کتاب انساب الاشراف بلاذری نقل می کنیم:
بلاذری می نویسد:
أَنَّ أَبَا بَکْرٍ أَرْسَلَ إِلَى عَلِیٍّ یُرِیدُ الْبَیْعَةَ، فَلَمْ یُبَایِعْ. فَجَاءَ عُمَرُ، ومعه فتیلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: [یا ابن الْخَطَّابِ، أَتُرَاکَ مُحَرِّقًا عَلَیَّ بَابِی؟ قَالَ: نَعَمْ، وَذَلِکَ أَقْوَى فِیمَا جَاءَ بِهِ أَبُوکِ
ابوبکر به دنبال علی(ع) فرستاد تا بیعت بگیرد و او بیعت نکرد، عمر در حالی که آتش به همراه داشت فاطمه را درب خانه ملاقات نمود، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب! آیا تو میخواهی درب خانه مرا به آتش بکشی؟!! گفت: آری! این از آن چه پدرت آورد قویتر است
انساب الاشراف.ج1 ص586.ط دارالمعارف
شبهه وهابیون به سند روایت
اول این که مسلمة بن محارب مجهول است، ثانیا ابن عون و سلیمان تیمی تابعی هستند و خودشان شاهد ماجرا نبوده اند
بررسی سند روایت
المدائنی:
ذهبی می نویسد:
المدائنی العلامة الحافظ الصادق أبو الحسن علی بن محمد بن عبد الله بن أبی سیف المدائنی الاخباری. نزل بغداد، وصنف التصانیف، وکان عجبا فی معرفة السیر والمغازی والأنساب وأیام العرب، مصدقا فیما ینقله، عالی الاسناد
و همچنین از یحیی بن معین نقل می کند:
قال یحیى: ثقة ثقة ثقة. ( قال احمد بن أبی خثیمة ) سألت أبی: من هذا؟ قال: هذا المدائنی
سیر اعلام النبلاء.ج10 ص400.ط موسسة الرسالة
ابن حجر عسقلانی نیز می نویسد:
قال أبو قِلابة: حدثت أبا عاصم النبیل بحدیث فقال عمن هذا قلت: لیس له إسناد ولکن حدثنیه أبو الحسن المدائنی قال لی سبحان الله أبو الحسن أستاذ
لسان المیزان.ج4 ص253.ط موسسة الاعلمی للمطبوعات
مسلمة بن محارب:
ابن حبان نام وی را در کتاب الثقات خودش آورده، از این رو اشکال مجهول بودن این شخص باطل است
مَسْلَمَة بن محارب الزیادی یروى عن أبیه عن معاویة روى عنه إسماعیل بن علیة
الثقات.ج7 ص490.ط دارالفکر
سلیمان التیمی:
مزی در تهذیب الکمال می نویسد:
قال الربیع بن یحیى عن شعبة ما رأیت أحدا أصدق من سلیمان التیمی کان إذا حدث عن النبی صلى الله علیه وسلم تغیر لونه... قال أبو بحر البکراوی عن شعبة شک ابن عون وسلیمان التیمی یقین... وقال عبدالله بن احمد عن أبیه ثقة... قال ابن معین والنسائی ثقة... قال العجلى تابعی ثقة فکان من خیار أهل البصرة
تهذیب الکمال فی اسماءالرجال.ج12 ص8.ط موسسة الرسالة
محمد بن سعد نیز در طبقات الکبری می نویسد:
کان ثقة کثیر الحدیث وکان من العباد المجتهدین وکان یصلی اللیل کله یصلی الغداة بوضوء عشاء الآخرة
طبقات الکبری.ج7 ص252.ط دار صادر
انقطاع سند:
این که دمشقیه(وهابی معاصر) مىگوید: «سلیمان تیمى تابعى است و بلاذرى نمىتواند از او روایت نقل کند» سخنى است که به مزاح بیشتر شباهت دارد تا به اشکال، چرا که بلاذرى بدون واسطه روایت از سلیمان تیمى نقل نمىکند، بلکه با دو واسطه از تیمى نقل مىکند. گویا این وهابی اصل کتاب را ملاحظه نکرده است و گر نه چنین اشکالى از یک عالم بعید است
اما اشکال دوم که ابن عون و تیمى شاهد ما جرا نبودهاند و حتى از صحابه نمىتوانند روایتى نقل کنند:
اولا: این که وى نمىتوانسته از هیچ یک از صحابه روایت نقل کند، سخنى است بى اساس، چرا که صفدی، از عالمان بزرگ اهل سنت در باره ابن عون مىگوید:
الحافظ المزنی عبد الله بن عون أرطبان أبو عون المزنی مولاهم البصری الحافظ أحد الأئمة الأعلام... وکان یمکنه السماع من طائفة من الصحابة وکان ثقة کثیر الحدیث عثمانیا
براى وى امکان داشت که از برخى صحابه حدیث بشنود و نقل نماید
الوافی بالوفیات.ج17 ص211.ط دار احیاء التراث العربی
مرسل تابعی نزد جمهور اهل سنت حجت است
ثانیا: طبق گفته صفدى او تابعى است. از طرف دیگر بسیارى از عالمان اهل سنت اعتقاد دارند که مرسل تابعى حجت است و حتى مرسلات آنها از مسنداتشان قوى تر است، به ویژه اگر آن شخص از کسانى همچون ابن عون باشد که شک وى در نزد اهل سنت از یقین دیگران بالاتر و با ارزش تر است
ابن حجر عسقلانى در باره تابعى ( افرادى که پیامبر را ملاقات نکرده و آنچه نقل مىکنند از اصحاب آن حضرت شنیدهاند) که شنیدههایى را بدون نسبت دادن به افراد مشخص نقل مىکند، مىگوید:
وأما الأمور التی یدرکها (ای التابعی) فیحمل على أنه سمعها أو حضرها لکن بشرط أن یکون سالما من التدلیس والله أعلم
آنچه تابعى به صورت مرسل نقل مىکند، باید بگوئیم: به منزله این است که یا شنیده است و یا خودش حضور داشته است، ولى با این شرط که آن فرد از دست بردن و کم و زیاد کردن در آن سالم باشد
فتح الباری فی شرح صحیح البخاری.ج8 ص716.ط دارالمعرفة
اتفاقا در میان تمام راویان تاریخ اهل سنت فقط دو نفر هستند که دست به عمل تدلیس نزدهاند، یکى از آنها ابن عون است. ابن الجعد در مسندش، مزى در تهذیب الکمال، ذهبى در سیر اعلام النبلاء، ابن حجر عسقلانى در تهذیب التهذیب و بدر الدین عینى در مغانى الأخیار مىنویسند:
عن شعبة قال: ما رأیت أحدا من أصحاب الحدیث إلا یدلس إلا عمرو بن مرة، وابن عون
از راویان حدیث کسى را ندیدم که در نقل روایات تدلیس ( مخفى نمودن عیب در سند) نکرده باشد مگر عروه بن مره و ابن عون
مسند ابن الجعد.ج1 ص24.ط موسسة نادر
تهذیب الکمال فی اسماء الرجال.ج22 ص235.ط موسسة الرسالة
سیر اعلام النبلاء.ج5 ص197.ط موسسة الرسالة
طبقات المدلسین.ج1 ص58.ط مکتبة المنار
تهذیب التهذیب.ج8 ص89.ط دارالفکر
مغانی الأخیار فی شرح أسامی رجال معانی الآثار.ج2 ص405.ط دارالکتب العلمیة
ملا علی قارى در رد این سخن که مرسل صحابى مورد قبول نیست مىنویسد:
قلت: مرسل التابعی حجة عند الجمهور، فکیف مرسل من اختلف فی صحة صحبته
مرسل تابعی، نزد تمام دانشمندان حجت است، چه رسد به مرسل کسى که در صحت صحابى بودن او اختلاف است
مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح.ج9 ص434.ط دارالکتب العلمیة
شمس الدین سخاوى در فتح المغیث مىنویسد:
صرح الحاکم فی علومه بأن مشایخ الحدیث لم یختلفوا أنه هو الذی یرویه المحدث بأسانید متصلة إلى التابعی ثم یقول التابعی قال رسول الله ووافقه غیره على حکایة الاتفاق ( واحتج ) الإمام مالک هو ابن أنس فی المشهور عنه ( وکذا ) الإمام أبو حنیفة ( النعمان ) بن ثابت وتابعوهما المقلدون لهما والمراد الجمهور من الطائفتین بل وجماعة من المحدثین والإمام أحمد فی روایة حکاها النووی وابن القیم وابن کثیر وغیرهم به أی بالمرسل ودانوا بمضمونه أی جعل کل واحد منهم ما هو عنده مرسل دینا یدین به فی الأحکام وغیرها وحکاه النووی فی شرح المهذب عن کثیرین من الفقهاء أو أکثرهم قال ونقله الغزالی عن الجماهیر وقال أبو داود فی رسالته وأما المراسیل قفد کان أکثر العلماء یحتجون بها فیما مضى مثل سفیان الثوری ومالک والأوزاعی حتى جاء الشافعی رحمه الله فتکلم فی ذلک وتابعه علیه أحمد وغیره انتهى
حاکم در علومش تصریح مىکند که مشایخ و بزرگان حدیث اختلافى در اعتبار روایاتى که محدث با سند متصل تا تابعى نقل مىکند سپس تابعى مىگوید رسول خدا(ص) فرمود ندارند.در این عدم اختلاف دیگران نیز او را همراهى کردهاند. امام مالک بر اساس نقل مشهور از وى و همچنین ابوحنیفه و پیروان و مقلدان این دو و گروهى از محدثان و امام احمد حنبل بنا بر نقلى که نووى و ابن قیم و ابن کثیر و دیگران دارند، به خبر مرسل تابعى اعتقاد داشته و در باب احکام و غیر آن به آن استناد جسته اند ابو داوود در رسالهاش گفته است: اکثر علماء، همچون سفیان ثوری، امام مالک و اوزاعى به روایات مرسل احتجاج مىکنند تا زمان شافعى که او این مطلب را رد کرد و احمد بن حنبل و دیگران نیز از شافعى پیروى کردند
فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث للعراقی.ج1 ص139.ط دارالکتب العلمیة
سراج الدین انصارى مىنویسد:
ونقل الآمدی قبوله (مرسل التابعی) عن أحمد أیضا واختاره. وبالغ بعضهم فجعله أقوى من المسند لأنه إذا أسنده فقد وکل أمره إلى الناظر ولم یلتزم صحته. وذهب ابن الحاجب إلى قبوله من أئمة النقل دون غیرهم وذهب عیسى بن أبان إلى قبول مراسیلهم ومراسیل تابعی التابعین وأئمة النقل مطلقا
آمدى پذیرفته شدن اخبار مرسل تابعى را از طرف احمد حنبل نقل کرده و مىنویسد: بعضى مبالغه نموده و حتى آن را از مسند قویتر دانستهاند، زیرا هنگامى که خبر با سند نقل شد صحت و سقم آن به خواننده واگذار مىشود و ناقل به صحت آن کارى ندارد، ولى ابن حاجب پذیرش مرسلات تابعى را به دانشمندان حدیث محدود مىکند، و عیسى بن ابان فراتر از او و دیگران سخن گفته و معتقد است که اخبار مرسل تابعى و کسى که از تابعى نقل مىکند (اتباع التابعین) و تمام پیشوایان و بزرگان ناقل حدیث، پذیرفته و مورد قبول است
المقنع فی علوم الحدیث.ج1 ص139.ط دار فواز للنشر
جمال الدین قاسمى به نقل از قرافى مىنویسد:
قال القرافی فی شرح التنقیح: «حجة الجواز أن سکوته عنه مع عدالة الساکت، وعلمه أن روایته یترتب علیها شرع عام، فیقتضى ذلک أنه ما سکت عنه إلا وقد جزم بعدالته؛ فسکوته کإخباره بعدالته، وهو لو زکاه عندنا، قبلنا تزکیته، وقبلنا روایته؛ فکذلک سکوته عنه، حتى قال بعضهم: إن المرسل أقوى من المسند بهذا الطریق، لأن المرسل قد تذمم الراوی وأخذه فی ذمته عند الله تعالى وذلک یقتضى وثوقه بعدالته؛ وأما إذا أسند فقد فوض أخره للسامع، ینظر فیه، ولم یتذممه؛ فهذه الحالة أضعف من الإرسال» انتهى
دلیل حجیت خبر مرسل سکوت راویان و ناقلان در باره راوى خبر مرسل است، که این سکوت با توجه به عدالت شخص ساکت نشانه عدالت راوى و مقبول بودن اخبار اوست، و چون شخص ساکت مىداند که رواج چنین خبرى مبناى احکام شرعى خواهد شد، بنابراین سکوت او باید بر اساس جزم و قطع به عدالت شخص راوى خبر مرسل باشد، اگر این شخص راوى را توثیق مىکرد، توثیق او در نزد ما حجت بود و روایتش را قبول مىکردیم، سکوت او نیز چنین حالتى را دارد. حتى برخى گفتهاند که مرسل از مسند قوى تر است، زیرا کسى که روایت را مرسل نقل مىکند، راوى را ضمانت کرده و وثاقت او را در نزد خدا به گردن گرفته است و این اقتضا مىکند که راوى موثق باشد، بر خلاف زمانى که نام راوى را نقل مىکند که در این صورت وثاقت راوى را به عهده شنونده گذاشته است تا در باره او تحقیق کند و ضمانت او را نکرده است، پس این حالت (اسناد) از ارسال ضعیف تر است
قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث.ج1 ص134.ط دارالکتب العلمیة
اعتراف ابن عون و سلیمان تیمی برای اثبات مطلب کفایت مىکند:
ثانیا: حتى اگر فرض کنیم که سند در این جا مقطوع باشد، بازهم ضررى به صحت استدلال به این روایت نمىزند، زیرا همین اندازه که شخصى از بزرگان اهل تسنن در قرن اول هجری، آن هم شخصى همانند ابن عون و سلیمان تیمى به چنین مطلبى اعتراف کرده باشند، براى اثبات مطلب کفایت مىکند، حتى اگر خودشان شاهد ماجرا نیز نبوده باشند، چون امکان ندارد که چنین اشخاصى به دروغ بگویند و یا از افراد دروغگو روایت نقل کرده باشند، زیرا طبق اعتقاد بزرگان اهل سنت، شک ابن عون از یقین دیگران برتر است:
وقال ابن المبارک ما رأیت أحدا أفضل من ابن عون وقال شعبة شک ابن عون أحب إلی من یقین غیره
ابن مبارک گفته: شخصى برتر از ابن عون ندیدم، و شعبه گفته: شک ابن عون براى من از یقین دیگران بهتر و قابل قبول تر است
سیر اعلام النبلاء.ج6 ص365.ط موسسة الرسالة
مزی نیز در تهذیب الکمال مینویسد:
سمعت عمر بن حبیب یقول: سمعت عثمان البتی یقول: ما رأت عینای مثل ابن عون
عمر بن حبیب مىگوید: از عثمان بتى شنیدم که گفت: چشمانم ( در فضیلت و برتری) فردى مثل ابن عون ندیده است
تهذیب الکمال فی اسماء الرجال.ج15 ص399.ط موسسة الرسالة
بخاری نیز در تاریخ کبیر خود مینویسد:
قال ابن المبارک: ما رأیت أحدا أفضل من ابن عون
عبدالله بن مبارک مىگوید: احدى را افضل از ابن عون ندیدم
تاریخ الکبیر.ج5 ص512.ط دارالفکر
نتیجه:
مسلمة بن محارب، مجهول نیست، چرا که ابن حبان او را توثیق کرده است، ارسال ابن عون و سلیمان تیمی، ضررى به حجیت روایت نمىزند چرا که اولا: مرسل تابعى در نزد عالمان اهل سنت و ائمه اربعه آنها حجت است
ثانیا: اعتراف بزرگانى از اهل سنت در قرن اول هجری، همچون ابن عون که شک او از یقین بالاتر است، و سلیمان تیمی، براى اثبات نظر شیعه کفایت مىکند
روایت 6830 صحیح بخاری است :
حدثنا عبد العزیز بن عبد الله حدثنی إبراهیم بن سعد عن صالح عن ابن شهاب عن عبید الله بن عبد الله بن عتبة بن مسعود عن ابن عباس قال کنت أقرئ رجالا من المهاجرین منهم عبد الرحمن بن عوف فبینما أنا فی منزله بمنى وهو عند عمر بن الخطاب فی آخر حجة حجها إذ رجع إلی عبد الرحمن فقال لو رأیت رجلا أتى أمیر المؤمنین الیوم فقال یا أمیر المؤمنین هل لک فی فلان یقول لو قد مات عمر لقد بایعت فلانا فوالله ما کانت بیعة أبی بکر إلا فلتة فتمت فغضب عمر ثم قال إنی إن شاء الله لقائم العشیة فی الناس فمحذرهم هؤلاء الذین یریدون أن یغصبوهم أمورهم قال عبد الرحمن فقلت یا أمیر المؤمنین لا تفعل فإن الموسم یجمع رعاع الناس وغوغاءهم فإنهم هم الذین یغلبون على قربک حین تقوم فی الناس وأنا أخشى أن تقوم فتقول مقالة یطیرها عنک کل مطیر وأن لا یعوها وأن لا یضعوها على مواضعها فأمهل حتى تقدم المدینة فإنها دار الهجرة والسنة فتخلص بأهل الفقه وأشراف الناس فتقول ما قلت متمکنا فیعی أهل العلم مقالتک ویضعونها على مواضعها فقال عمر أما والله إن شاء الله لأقومن بذلک أول مقام أقومه بالمدینة قال ابن عباس فقدمنا المدینة فی عقب ذی الحجة فلما کان یوم الجمعة عجلت الرواح حین زاغت الشمس حتى أجد سعید بن زید بن عمرو بن نفیل جالسا إلى رکن المنبر فجلست حوله تمس رکبتی رکبته فلم أنشب أن خرج عمر بن الخطاب فلما رأیته مقبلا قلت لسعید بن زید بن عمرو بن نفیل لیقولن العشیة مقالة لم یقلها منذ استخلف فأنکر علی وقال ما عسیت أن یقول ما لم یقل قبله فجلس عمر على المنبر فلما سکت المؤذنون قام فأثنى على الله بما هو أهله ثم قال أما بعد فإنی قائل لکم مقالة قد قدر لی أن أقولها لا أدری لعلها بین یدی أجلی فمن عقلها ووعاها فلیحدث بها حیث انتهت به راحلته ومن خشی أن لا یعقلها فلا أحل لأحد أن یکذب علی إن الله بعث محمدا صلى الله علیه وسلم بالحق وأنزل علیه الکتاب فکان مما أنزل الله آیة الرجم فقرأناها وعقلناها ووعیناها رجم رسول الله صلى الله علیه وسلم ورجمنا بعده فأخشى إن طال بالناس زمان أن یقول قائل والله ما نجد آیة الرجم فی کتاب الله فیضلوا بترک فریضة أنزلها الله [ ص: 2505 ] والرجم فی کتاب الله حق على من زنى إذا أحصن من الرجال والنساء إذا قامت البینة أو کان الحبل أو الاعتراف ثم إنا کنا نقرأ فیما نقرأ من کتاب الله أن لا ترغبوا عن آبائکم فإنه کفر بکم أن ترغبوا عن آبائکم أو إن کفرا بکم أن ترغبوا عن آبائکم ألا ثم إن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لا تطرونی کما أطری عیسى ابن مریم وقولوا عبد الله ورسوله ثم إنه بلغنی أن قائلا منکم یقول والله لو قد مات عمر بایعت فلانا فلا یغترن امرؤ أن یقول إنما کانت بیعة أبی بکر فلتة وتمت ألا وإنها قد کانت کذلک ولکن الله وقى شرها ولیس منکم من تقطع الأعناق إلیه مثل أبی بکر من بایع رجلا عن غیر مشورة من المسلمین فلا یبایع هو ولا الذی بایعه تغرة أن یقتلا وإنه قد کان من خبرنا حین توفى الله نبیه صلى الله علیه وسلم أن الأنصار خالفونا واجتمعوا بأسرهم فی سقیفة بنی ساعدة وخالف عنا علی والزبیر ومن معهما واجتمع المهاجرون إلى أبی بکر فقلت لأبی بکر یا أبا بکر انطلق بنا إلى إخواننا هؤلاء من الأنصار فانطلقنا نریدهم فلما دنونا منهم لقینا منهم رجلان صالحان فذکرا ما تمالأ علیه القوم فقالا أین تریدون یا معشر المهاجرین فقلنا نرید إخواننا هؤلاء من الأنصار فقالا لا علیکم أن لا تقربوهم اقضوا أمرکم فقلت والله لنأتینهم فانطلقنا حتى أتیناهم فی سقیفة بنی ساعدة فإذا رجل مزمل بین ظهرانیهم فقلت من هذا فقالوا هذا سعد بن عبادة فقلت ما له قالوا یوعک فلما جلسنا قلیلا تشهد خطیبهم فأثنى على الله بما هو أهله ثم قال أما بعد فنحن أنصار الله وکتیبة الإسلام وأنتم معشر المهاجرین رهط وقد دفت دافة من قومکم فإذا هم یریدون أن یختزلونا من أصلنا وأن یحضنونا من الأمر فلما سکت أردت أن أتکلم وکنت قد زورت مقالة أعجبتنی أرید أن أقدمها بین یدی أبی بکر وکنت أداری منه بعض الحد فلما أردت أن أتکلم قال أبو بکر على رسلک فکرهت أن أغضبه فتکلم أبو بکر فکان هو أحلم منی وأوقر والله ما ترک من کلمة أعجبتنی فی تزویری إلا قال فی بدیهته مثلها أو أفضل منها حتى سکت فقال ما ذکرتم فیکم من خیر فأنتم له أهل ولن یعرف هذا الأمر إلا لهذا الحی من قریش هم أوسط العرب نسبا ودارا وقد رضیت لکم أحد هذین الرجلین فبایعوا أیهما شئتم فأخذ بیدی وبید أبی عبیدة بن الجراح وهو جالس بیننا فلم أکره مما قال غیرها کان والله أن أقدم فتضرب عنقی لا یقربنی ذلک من إثم أحب إلی من أن أتأمر على قوم فیهم أبو بکر اللهم إلا أن تسول إلی نفسی عند الموت شیئا لا أجده الآن فقال قائل من الأنصار أنا جذیلها المحکک وعذیقها المرجب منا أمیر ومنکم أمیر یا معشر قریش فکثر اللغط وارتفعت الأصوات حتى فرقت من الاختلاف فقلت ابسط یدک یا أبا بکر فبسط یده فبایعته وبایعه المهاجرون ثم بایعته الأنصار ونزونا على سعد بن عبادة فقال قائل منهم قتلتم سعد بن عبادة فقلت قتل الله سعد بن عبادة قال عمر وإنا والله ما وجدنا فیما حضرنا من أمر أقوى من مبایعة أبی بکر خشینا إن فارقنا القوم ولم تکن بیعة أن یبایعوا رجلا منهم بعدنا فإما بایعناهم على ما لا نرضى وإما نخالفهم فیکون فساد فمن بایع رجلا على غیر مشورة من المسلمین فلا یتابع هو ولا الذی بایعه تغرة أن یقتلا